كارخانه دارى و صنعت يك رشته مهم فعاليت هاى اقتصادى در ايالات متحده است. دليل اين موضوع همه جا مشاهده مى شود: در انواع و اقسام لباس ها، انواع غذاهاى كنسرو شده، ساختمان هاى مسكونى، وسايل حمل و نقل و ارتباطات و بسيارى چيزهاى ديگر. با وجود حضور اقلامى كه در خارج از كشور ساخته شده اند، صنعت داخلى تسلط كامل دارد، و به ندرت اتفاق مى افتد كه يك شهر متوسط آمريكايى وجود داشته باشد كه عده اى از ساكنان آن در استخدام حداقل يك صنعت يا كارخانه محلى نباشند.
قسمت شمال شرقى ايالات متحده، به جز شمال نيو انگلند، مهمترين قسمت صنعتى اين كشور است ( نقشه۴ ۴۵ كيلو بايت) حدود تقريبى اين منطقه از سه طرف عبارت است از دره رود اوهايو، ابر شهر، و جنوب گريت ليكز (Great Lakes)حاشيه غربى اين منطقه داراى وضوح كامل نيست؛ اينجا به تدريج در مناطقى محو مى شود كه در آن كشاورزى عامل مسلط است و در جنوب اينديانا، ايلينويز و فراتر از آن قرار دارد.
با وجود مساحت محدود اين منطقه و رشد صنعت در مناطق ديگر، در جغرافياى آمريكا قطب صنعتى همچنان داراى اهميت عظيم اقتصادى است. كارخانجات آن بيشتر فولاد و نيز درصد بالايى از اتومبيل ها و قطعات اتومبيل آمريكا را توليد مى كنند. بيشتر بندرهاى مهم، مراكز اصلى مخابراتى، و مراكز مالى اصلى، در داخل و يا در نزديكى اين منطقه قرار گرفته اند. پايتخت مالى آمريكا نيز درست در حاشيه آن قرار دارد.
در اين منطقه دو مجموعه از بزرگترين گروه هاى شهرى با هم ادغام مى شوند: ابر شهر از يك طرف و گروه مناطق شهرى بزرگ بين ميلواكى (ويكسانسين) و شيكاگو (ايلينويز) در غرب، و كليولند (اوهايو) و پيتسبورگ (پنسيلوانيا) در شرق از طرف ديگر.
شناخت قطب صنعتى آمريكا به علت خصوصيات شديدأ دوگانه آن مشكل است. از بسيارى جهات سرزندگى و قدرت توليد جمعيت كشاورزى منطقه بود كه منابع لازم و تقاضا را براى توليدات صنعتى فراهم ساخت. موفقيت در كشاورزى به بازارهاى اوليه منطقه رونق داد، و مكانيزه شدن تدريجى كشاورزى بود كه حمايت هاى مختلف صنعتى را طالب شد. در خلال دهه هاى آخر قرن نوزدهم ده ها هزار ماشين درو و جمع آورى محصول، ماشين بذر افشانى و ابزار كشت مورد نياز بود. در طى نيمه اول قرن بيستم تراكتورها، ماشين هاى بسته بندى يونجه، پمپ ها و ماشين آلات مخصوص زراعت كه مرتبأ بر تعداد آنها افزوده مى شد، همچنان اقلام مهم مورد تقاضا محسوب مى شدند و همين موضوع بخش صنعت را تقويت مى كرد. خطوط حمل و نقل بهبود و توسعه يافت تا بتوان حجم عظيم محصولات كشاورزى را كه در مزارع منطقه به عمل مى آمد جابجا كرد.
بنابراين، ما اينجا با يك قسمت آمريكا سروكار داريم كه بايد از دو جهت مختلف كه در هم ادغام شده اند شناسايى شود. يك موضوع، يعنى طبيعت شهرى و صنعتى مراكز توليد منطقه اينجا مورد بحث قرار مى گيرد. موضوع ديگر يعنى خصوصيات روستايى و كشاورزى شهر هاى كوچك منطقه و نقاط خارج از شهر در فصل دهم مطرح مى شود.
هنگامى كه به موضوع توليد و صنعت مى پردازيم اين سوال مطرح مى شود كه چه شرايط و اوضاع و احوالى به توسعه چنين پيچيده روابط اقتصادى اين قسمت از قاره آمريكا كه چنين به هم آميخته اند منجر شده است؟ چه خصوصياتى در اين منطقه وجود دارد كه باعث تشويق رشد صنايع سنگين و همه فعاليت هاى مربوطه انسانى مسلط بر اين منطقه شد؟
منابع معدنى
ايالات متحده از موهبت منابع صنعتى برخوردار است. تقريبأ همه دشت هاى وسيع آمريكا داراى معادن مختلف فلزات هستند: فلات كانادا در شمال و دو ناحيه باريك، كه يكى از جهت شمال شرقى- جنوب غربى (كوه هاى آپالاش) امتداد دارد و ديگرى در جهت شمال غربى – جنوب شرقى (كوه هاى راكي). علاوه بر آن بسيارى از نواحى همين دشت هاى داخلى، بخصوص در قسمت شرقى، داراى ذخيره هاى بزرگ سوخت معدنى با كيفيت بالا هستند. بنا بر اين از نظر مواد معدنى مورد نياز صنايع سنگين، يك ناحيه نسبتأ كوچك سه ضلعى بسيارى از مواد مورد نياز را در دل خود دارد.
قسمت داخلى قطب صنعتى آمريكا نيز دسترسى فراوانى به منابع مختلف دارد. گريت ليكز يا ۵ درياچه بزرگ – سوپريورSuperior– ميشيگان Michigan– هارن Huron- ايراى Erie، و آنتاريوOntario - كه قسمت فلات كانادا كه از نظر منابع معدنى غنى است و دشت هاى داخلى كه داراى منابع سوخت فراوان است را به هم متصل مى كنند يك راه آبى به وجود آورده اند كه در دنيا همتا ندارد. گريت ليكز با تنها دو تغيير مهم از نظر سطح به هم متصل هستند. يك اختلاف سطح كوچك كه حدود ۶/۷ متر است بين درياچه سوپريور و درياچه هارن و درياچه ميشيگان وجود دارد كه مسئله آن با دريچه هايى كه در سالت سينت مرى Sault Sainte Marie در ميشيگان به وجود آمده و اولين بار در سال ۱۸۵۵ گشايش يافته حل شده است. اگر اختلاف سطح خيلى بيشتر بين درياچه هاى ايراى و آنتاريو وجود داشت، اين مى توانست يك مانع جدى در راه حمل و نقل آبى به حساب آيد، اما كانال ول لندWeiland (كه ابتدا در سال ۱۹۲۹گشوده شد) در اونتاريو ساخته شده كه آبشار نياگارا را دور ميزند، و كانال ايراى (در ۱۸۲۵ ) در نيويورك حفر شده كه بتوان از درياچه آنتاريو براى حمل و نقل استفاده كرد. گذشته از اين موارد، اين درياچه ها بيش از ۸۰۰ كيلومتر راه حمل و نقل آبى ارزان قيمت در اختيار كسانى قرار مى دادند كه در آغاز آمريكا را توسعه دادند. پس از آن در قرون نوزدهم و بيستم همين وسيله حمل و نقل ارزان براى رساندن سنگ هاى آهن فلات به معادن زغال سنگ ايلينويز، اينديانا، اوهايو، ويرجينياى غربى و پنسيلوانيا اهميت حياتى داشت. بسيارى از مبانى و دلايل قرار گرفتن توانايى هاى صنعتى كه در طول حاشيه هاى جنوبى گريت ليكز Great Lakesتوسعه يافت وابسته به همين راه ها و منابع دسترسى طبيعى است.
در داخل خود قطب صنعتى، رود اوهايو كه از كوههاى آپالاش و نزديكى معادن غنى زغال سرچشمه گرفته و به طرف غرب جريان دارد، قبل از آنكه به ميسى سى پى متصل شود صدها كيلومتر از دشت هاى داخلى را طى مى كند. رود اوهايو داراى دهها سرچشمه فرعى است كه ضمن افزودن آب آن دسترسى بيشتر به آن را نيز فراهم مى سازد، زيرا آنها نيز هم قابل كشتى رانى هستند و هم به جاى راه هاى زمينى كه از دره هاى مختلف عبور مى كنند راه بهترى را براى حمل و نقل فراهم مى سازند. در طول حاشيه غربى اين قطب، رود ميسى سى پى و شعبات آن دسترسى به جنوب و غرب را فراهم مى سازند.
تركيب اين منابع معدنى در چنين فواصلى چنان يگانه است كه قطب صنعتى ايالات متحده اغلب به عنوان تمامى منطقه داخلى آن تصور مى شود. اشاراتى به "غرب ميانه صنعتى" يا "قلب صنعتى آمريكا" ممكن است براى برانگيختن قدرت تخيل مناسب باشد، اما از نظر جغرافيايى كامل نيست. قطب صنعتى آمريكا شامل قطب داخلى و ابر شهر، هر دو مى شود، آن منطقه شهرى كه از طريق آن منطقه داخلى ارتباط هاى اصلى خود را به تجارت بين المللى مى يابد.
قبل از سال۱۸۳۰، تمامى توسعه شهرى و صنعتى منطقه تقريبأ به ساحل اقيانوس اطلس و بنادر آن محدود بود. مهاجر نشين هاى اروپايى در طول منطقه كوه هاى آپالاش شامل واحد هاى پراكنده زراعى و معدودى پايگاه هاى شهرى بودند. بين سال هاى ۱۸۳۰ و شروع جنگ داخلى در۱۸۶۰، تراكم جمعيت در مناطق داخلى افزايش يافت و كشاورزى رونق گرفت و به طور منظم مازادى را توليد كرد، كه محركى شد براى ايجاد تقاضاى مراكز كارآمد مبادله. مبانى رشد اين منطقه در ايجاد راه هاى مختلف حمل و نقل بخصوص در زمانى كه راه آهن در دشت هاى داخلى توسعه يافت منعكس مى شود.
يك جغرافيدان به نام جان بارچرت John Borchert تغييرات تكنولوژيكى كه مستقيمأ بر جغرافياى صنعتى ايالات متحده تأثير كرده است را، به چهار مرحله، يا به قول خود چهار دوره تاريخى تقسيم كرده است.
بارچرت در مقاله اى در"جئوگرافيك ريويو "Geographic Review اولين دوره يعنى بين سال هاى ۱۷۹۰ تا ۱۸۳۰ را به عنوان "دوره كشتى بارى" نامگذارى كرد. در طول اين دوره تقريبأ همه شهرها و شهرك ها به وسيله حمل و نقل آبى به هم متصل بودند. بنادر ساحل اقيانوس اطلس و شهرهايى كه ابتدا در كناره رودهاى ساحلى به وجود آمده بودند، مراكز عمده شهرى به حساب مى آمدند. مهمترين توسعه شهرى داخلى در طى اين مدت، در طول راه هاى آبى اصلى صورت گرفت: رود موهاك Mhawk، گريت ليكز Great Lakes, و اوهايو .Ohio
دوره دوم، يعنى بين سال هاى ۱۸۳۰ تا ۱۸۷۰، با توسعه راه آهن شروع شد كه خلاقيتى عظيم در حمل و نقل و جابجايى زمينى محسوب مى شد. دوره "اسب آهنين" در ابتدا باعث رشد بيشتر مناطق بندرى قبلى شد. شبكه هاى جديد راه آهن به وجود آمد و تمركز آن روى شهرهاى بندرى بود. به جز رشد بيشتر شهرهاى بندرى بزرگ تر يعنى آنهايى كه به زودى به ابر شهر تبديل مى شدند، بيشترين رشد در شهرهايى از اين قبيل حاصل شد: پيتسبورگ (پنسيلوانيا)، سين سيناتى (اوهايو)، و لوئيز ويل (كنتاكي) (كه در كنار رود اوهايو قرار گرفته اند)، بوفالو (نيويورك)، ايراى (پنسيلوانيا)، كليولند (اوهايو) ديترويت (ميشيگان)، شيكاگو (ايلينويز)، و ميلواكى (ويسكانسين)، (در كناره هاى جنوبى گريت ليكز) و سنت لوئيس (ميسوري)، ممفيس (تنسي) و نيواورلئان (لوئيزيانا) (كه در كنار رودخانه ميسى سى پى قرار دارند).
دوره راه آهن، بين سال هاى ۱۸۷۰ تا ۱۹۲۰، به وسيله توسعه راه آهن ظاهر شد كه طى آن ريل هاى آهنى جاى خود را به ريل هاى فولادى محكمتر و سنگين تر دادند و اين موضوع تقاضا براى زغال بيتومينوس قير دار را افزايش داد و باعث توسعه و انتشار ژنراتورهاى برقى شد. اگر چه بيشترين رشد مناطق بزرگ ملى در شهرهاى حاشيه اى قطب صنعتى حاصل شد، چند مورد مهم استثنايى وجود داشت: شهرهاى كوچكتر متعدد نزديك معادن زغال سنگ، نزديك گريت ليكز، يا در يكى از نقاط مهم تقاطع راه آهن بين شهرهاى بزرگ. اين شهرها مى توانستند اعتبارى براى خود كسب كنند و توسعه يابند زيرا شبكه راه آهن بين رودخانه اوهايو و گريت ليكز چنان فشرده بود كه همه نقاط را به هم متصل مى كرد. آكرون، كانتون و يانگز تاون در اوهايو مثال هاى روشنى هستند زيرا بين پيتسبورگ و كليولند واقع شده اند كه اولى از لحاظ زغال سنگ و فولاد بسيار غنى است و دومى بندر سنگ معدن و شهر فولاد محسوب مى شود.
دوره چهارم، بين سال هاى ۱۹۲۰ و ۱۹۶۰، عصر " اتومبيل - هواپيما – مطبوعيت" است. اثر اصلى پديده هاى جديد حمل و نقل از قبيل اتومبيل و هواپيما در افزايش قابليت تحرك فرد و به حداقل رساندن اثر مخارج حمل در مراحل توليد بود. پاى صنعت به مناطقى كشيده شد كه از بيشترين رشد جمعيت برخوردار بودند؛ اين نواحى اساسأ مطبوع و سازگار بودند (كاليفرنيا، فلوريدا، آريزونا) و خارج از قطب صنعتى سنتى قرار داشتند.
با وجود اين ايالات متحده پس از سال ۱۹۶۰ وارد عصر جديدى شد كه مى توان آن را عصر اطلاعات و تكنولوژى ناميد. هر چه اقتصاد ايالات متحده به توليد و مبادله اطلاعات وابسته تر مى شود، وسايل حصول و انتقال اين اطلاعات بيشتر باعث رشد صنايعى مى شوند كه به حمل و نقل پر حجم و ارزان نيازى ندارند يا حتى محتاج نواحى پرجمعيت نيستند. يعنى آن عواملى كه در طول ۶۰-۷۰ سال اول قرن بيستم باعث رشد شهرهاى قطب صنعتى شدند، در طى دهه هاى آينده ديگر از آن شهرها با مزاياى ويژه توسعه حمايت نمى كنند؛ اگر چه نيروى كار ماهر، بازارهاى وسيع و الگوهاى حمل و نقل هوايى جا افتاده آنها باعث مى شوند كه برخى از آنان در زمينه رشد به رقباى پر قدرتى تبديل شوند.
شهرهاى منطقه
بوستون، نيويورك، فيلادلفيا و بالتيمور از همان ابتدا بنياد خود را بر تجارت و در نتيجه مبادلات مالى نهادند. مدتها قبل از آن كه صنعت بر اقتصاد ايالات متحده مسلط شود جمعيت اين بنادر و اقمار آن روبه افزايش نهاد. اگر چه صنعت با اين نويد به سواحل شرقى جذب شد كه بازارهاى محلى بى نظير، نيروى كار فوق العاده، و دسترسى آسان به حمل و نقل آبى را در اختيار داشته باشد، اقتصادهاى بيشتر شهر هاى ابر شهر هر كدام خصوصيات ويژه حرفه اى خود را حفظ كردند.
نيو انگلند يك استثنا بود. زيرا در همان زمان كه بنادرش توسعه مى يافتند صنايع خود را نيز گسترش داد. صنايع كشتى سازى در طول ساحل رونق گرفت و باعث پيدايش رشته هاى صنعتى بى شمارى شد كه براى تأمين نيازهاى چنين صنعت پيچيده اى ضرورى بود. هنگامى كه رشد صنايع كارخانه اى در مقياس بالا در نقاط ديگر آمريكا آغاز شد، نيو انگلند داراى امتيازاتى بود كه اهميت و مقام صنعتى خود را حفظ كند كه مهمترين آن وجود نيروى حاضر در رودخانه هاى كوچك اما فراوان آن ناحيه بود.
بوستون به عنوان پايتخت منطقه اى نيو انگلند، بسيارى از تغييرات را در اين قسمت از قطب بزرگ صنعتى به نمايش مى گذارد. صنايع بافندگى و چرم بوستون، و نيز كارخانجات كشتى سازى كه به فاصله كمى در كانكتيكت قرار دارند، بازمانده يك دوره قديم تر هستند، اما بيشترين ميزان رشد در ۵۰ سال اخير يا بيشتر در توليد اجزاء الكتريكى و ماشين سازى حاصل شده است. بندر و تسهيلاتى كه در آنجا وجود دارد، همچنان عالى است، اما صنايع نيو انگلند بيشتر محصولات خود از طريق زمين حمل مى كنند؛ چه براى بازارهاى ساير مناطق ايالات متحده، چه به طرف جنوب براى نيويورك كه از طريق اين بندر اصلى ابر شهر صادر شود.
تقدم نيويورك در بين بنادر آمريكا، قبلأ مورد بحث قرار گرفته است. همان طور كه انتظار مى رود، صنايع كارخانه اى نزديكى آن به گروه هاى جمعيتى اطراف آن و مسير بين المللى تجارت را بسيار سودمند يافته اند. اين كشش چنان پرقدرت بود كه صنايع نيويورك از تنوع خارق العاده اى برخوردار شد. تا بعد از شروع قرن بيستم محل بسيارى از صنايع و كارخانجات در مانهاتان بود. تقاضاى روز افزون براى فضاى كار توسط مشاغلى كه بيش از پيش حاضر بودند براى اجاره دفاتر خود مبالغ بيشترى را بپردازند، به تدريج صنايع سنگين تر را به حاشيه هاى جنوبى مانهاتان يا فراتر از مرزهاى اين جزيره يعنى به مناطقى در طول رودخانه هودسون در نيو جرسى كشاند.
براى مدتى اقتصاد نيويورك و حومه آن تحت تسلط شركت ها و ادارات بزرگ بوده است. اين ادارات مراكز فعاليت دهها شركت بزرگ، گروه هاى بانكى و بيمه، شركت هاى انتشاراتى، و ساير خدمات و مراكز كنترلى است كه به يك شبكه اطلاعاتى جهانى و تسهيلاتى براى انتقال سريع پاسخ هايى براى آن نياز دارند.
فيلادلفيا و بالتيمور، با وجود تفاوت هاى فراوان در ميراث هاى صنعتى و خصوصيات شهرى، در سال هاى اخير علامت هايى را نشان داده اند كه حاكى است آنها نيز ممكن است مانند نيويورك شوند. پايه هاى صنايع و كارخانجات فيلادلفيا تقريبأ از همان تنوع نيويورك برخوردار است، اگر چه اينجا تاكيد بيشترى روى صنايع غذايى و كشتى سازى و تعميرات كشتى وجود دارد.
رشد صنايع اصلى فيلادلفيا تا حدى به علت وجود بندرگاه نيويورك كه از كيفيت بهترى برخوردار است و با فاصله ۱۲۰ كيلومترى در شمال از دسترسى بيشترى به داخل آمريكا بهره مند است، تا حدى كند شده است. اما دسترسى بهتر فيلادلفيا به مناطق توليد زغال سنگ و فولاد در پنسيلوانياى غربى، تسهيلات بندرى معتبر آن و ميراث آن به عنوان مركز سياسى و فرهنگى اوليه ايالات متحده باعث شده كه رشد فيلادلفيا و حومه آن در داخل ابر شهر حفظ شود. از طرف ديگر، بالتيمور هميشه در حاشيه منطقه قطب صنعتى حضور داشته است. بندر آن نيز، مانند فيلادلفيا توسط خط آهن به خوبى با مناطق توليد زغال سنگ و فولاد داخلى ارتباط داشته و صنايع مختلف آن منعكس كننده اين موضوع است. توليد ماشين هاى حمل و نقل نيز در بالتيمور از اهميت برخوردار است.
دو بخش صنعتى ديگر نيز- صنايع فلزى و شيميايى - در فيلادلفيا و بالتيمور حضور چشم گيرى دارند و ارتباطات ساحلى اين مناطق را با صنايع سنگين داخلى بيش از پيش تأمين مى كنند.
شهر هاى عمده قسمت ديگر قطب صنعتى آمريكا، يعنى شهر هاى صنعتى غرب ميانه، خصوصيت اصلى خود را مديون موقعيت نسبى خود نسبت به منابع غنى معدنى و كشاورزى داخل آمريكا هستند. تقريبأ همه شهرهاى بزرگ در قسمت غربى منطقه صنعتى آمريكا در طول رودخانه اوهايو يا شاخه هاى آن، و يا در سواحل يكى از درياچه هاى بزرگ (گريت ليكز) قرار دارند.
مهمترين عامل توسعه مناطق شهرى در قسمت داخلى قطب صنعتى جابجايى سنگ فلزات معدنى از حاشيه هاى فلات كانادا به معادن زغال سنگ غرب پنسيلوانيا و ويرجينياى غربى، و انتقال زغال سنگ در عكس اين مسير به مقياسى كوچكتر است. سنگ آهن در حاشيه كوههاى مسابيMESABI در شمال مينه سوتا و در ميادين گاگبيك Gogebi، ماركت و كوه هاى منومينى Menominee در شمال ميشيگان و ويسكانسين استخراج مى شود. سنگ هاى معدنى مسابى اكنون در محل معادن به صورت گلوله در مى آيد، اما براى دهها سال خود سنگ هاى معدنى به سواحل جنوبى درياچه ميشيگان و ايراى حمل مى شد و توسط كشتى هاى بزرگى كه براى تردد در گريت ليكز ساخته شده بود جابجا مى شد. گلوله ها و سنگ هاى معدنى به سواحل جنوبى درياچه ميشيگان، يعنى هاموند و گرى در اينديانا حمل مى شود، و در آنجا به همراه زغال سنگ معادن بزرگ ايلينويز توسط خط آهن به مقصد شمال حمل مى شود. اگر چه بيشتر سنگ آهن به بنادر درياچه ايراى حمل مى شود و در آنجا بيشتر آن به جنوب، عمدتأ به شهر فولادهاى درياچه اوهايو ارسال مى شود، و يا در شهرهاى كناره درياچه با استفاده از زغال سنگ هايى كه به شمال حمل مى شود به فولاد تبديل شده و توسط قطارهاى برگشتى از شمال كه زغال سنگ معادن كوه هاى آپالاش را حمل مى كردند به جنوب منتقل مى شود.
از بين شهرهاى داخلى قطب صنعت آمريكا، پيتسبورگ شهرى است كه نام آن مترادف فولاد شده است. پيتسبورگ كه در محل تلاقى رودخانه هاى الگنى Allegeheny و مانونگيلا Monongahela واقع شده كه رودخانه اوهايو را تشكيل مى دهند، در يك موقعيت عالى قرار دارد كه هم از دستيابى به مواد خام برخوردار است و هم به بازارهاى جنوب رودخانه دسترسى دارد. الگنى و مانونگيلا در حاشيه هاى معادن غنى زغال سنگ كوه هاى آپالاش جريان دارند، و رودخانه اوهايو تا حاشيه هاى جنوبى قطب كشاورزى ادامه داشته و به رودخانه ميسى سى پى مى ريزد. همراه با رشد پيتسبورگ، صنايعى كه به فولاد وابسته بودند در انشعابات باريك جنوب رودخانه رو به ازدياد نهادند تا بتوانند هر چه بيشتر از نزديكى به راه هاى آبى ارزان قسمت بهره مند شوند. مجتمع هاى صنايع فلزى، ساخت قطعات ماشينى و ساير صنايعى كه به مقادير زيادى فولاد نيازمندند در پيتسبورگ و اطراف آن تاسيس شد. شهرهاى مجاور نيز از جذب آن همه فولاد در پيتسبورگ بهره مند شدند. يانگز تاون Youngstown، كانتون Kanton و استوبن ويل Steubenville در اوهايو، ويلينگ Wheeling و ويرتان Weirton در ويرجينياى غربى و نيوكاسل و جونز تاون Johnstown در پنسيلوانيا تا حدى در رشد صنعتى ناحيه سهم داشته و صنايع فولاد را گسترش داده اند.
رشد صنايع و شهرها تنها به علت دسترسى به زغال سنگ منطقه نبوده است. سنگ آهن هايى كه در سيستم حمل و نقل درياچه حمل مى شود، در نقاطى در طول ساحل درياچه ايراى بايد به واگن هاى راه آهن حمل شود تا به مقصد نهايى خود يعنى منطقه پيتسبورگ Pittsburgh فرستاده شود.
كليولند بزرگ ترين شهرهاى بندرى درياچه ايراى بوده است رشد اوليه كليولند به علت وجود كانالى است كه رودخانه باريك و مارپيچ كياهوگا Cuyahoga را به يكى از شعبات رودخانه اوهايو متصل مى كند. اگر چه اين شهر به سرعت از اين امتياز كوچك اوليه را پشت سر گذاشت، اين كافى بود كه نسبت به شهر هاى رقيب خود از شروع خوبى برخوردار باشد. صنايع مختلفى كه به وجود آمد از امتياز دست يابى به درياچه ها و ارتباط با خط آهن هاى مهم شرقى غربى كه نيويورك را با شيكاگو و قطب كشاورزى غرب آمريكا متصل مى كردند برخوردار شد. رشد كليولند همچنين روى بنادر مجاور، از قبيل لوريان، اشتابلا Ashtabula و كانوت در اوهايو، و شايد تا مناطق دوردستى در شرق تا ايراى پنسيلوانيا و تا غرب در تولدو Toledo، اوهايوOhio و نيز رشد اضافى مراكز داخلى از قبيل شهر مولد لاستيك يعنى اكرون Akron در اوهايو اثر گذاشته است.
شهر بوفالوBuffalo در نيويورك در انتهاى شرقى درياچه ايراى واقع شده است. گندم ايالات واقع در دشت ها به شرق گريت ليكز حمل شده و در مقادير زياد براى پاك كردن ( بوجاري) به بوفالو حمل مى شود. همان عواملى كه باعث پيدايش صنايع فلزى در جاهاى ديگر در طول سواحل درياچه شدند، به تضمين اين موضوع كمك كردند كه قسمت عمده صنايع اين شهر به اين نوع صنعت وابسته باشد. مهار كردن آبشار نياگارا در آن نزديكى براى حاصل كردن نيروى هيدرو الكتريك صنايع شيميايى و آلومينيوم سازى را به خود جذب كرد.
ديترويت، شهرى كه در كناره باريك راه آبى بين درياچه هاى هارن و ايرى قرار دارد تنها در اوائل قرن بيستم به سرعت رشد كرد و دليل آن اين بود كه در ۸۰ كيلومترى شمال خط آهن اصلى ارتباطى نيويورك- شيكاگو قرار دارد. تنها پس از پيدايش صنعت اتومبيل سازى، كه رقيب اصلى راه آهن در حمل و نقل زمينى بود، ديترويت خصوصيت ويژه اى را كه مهمترين عامل شهرت آن است پيدا كرد. مركز موفقترين سازندگان اتومبيل در ديترويت و شهر هاى اطراف آن قرار گرفته و تقاضا براى اتومبيل آن قدر زياد است كه توليد كنندگان قطعات مختلف اتومبيل را به جنوب درياچه ميشيگان كشانده است.
از بين دو مركز شهرى باقى مانده در حاشيه جنوبى گريت ليكز، ميلواكى كوچكتر است. علاوه بر صنايع سنگين مختلف و كارخانجات اتومبيل سازى، اين شهر يكى از شهر هاى درجه اول صنعت آبجو سازى است كه نتيجه حضور تعداد زيادى مهاجر آلمانى است كه در اواخر قرن نوزدهم در ويسكانسين مستقر شدند. صنايع غذايى ميلواكى نيز داراى اهميت است زيرا نقطه اصلى منطقه توليد لبنيات ايالت محسوب مى شود.
در بين شهر هاى داخلى قطب صنعتى، شيكاگو به سهولت مقام اول را حائز شده است. اين شهر چنان اهميتى يافت كه سال هاى بسيار "شهر دوم" ناميده شده و دليل آن جمعيت اين شهر مى باشد (۲،۷۲۵،۹۷۹ در سال ۱۹۹۰) كه تنها از نيويورك كمتر است. اگر چه اكنون جمعيت لوس آنجلس از شيكاگو بيشتر است، "پايتخت" غير رسمى غرب ميانه مقام خود را به عنوان مهمترين شهر منطقه داخلى آمريكا حفظ كرده است.
شيكاگو كه در ساحل جنوب غربى درياچه ميشيگان واقع شده، نقطه اصلى حمل و نقل مسافر و كالا بين جريان حمل و نقل در اين درياچه و منطقه غنى كشاورزى در غرب و جنوب شرقى آمريكا است. كانال بين ايلينويز و درياچه ميشيگان كه قسمتى از آن از قلب اين شهر مى گذرد، در ۱۸۴۸ تكميل شد و گريت ليكز و رودخانه ميسى سى پى و شعبات آن را به هم متصل كرد. چهار سال بعد شيكاگو توسط راه آهن به نيويورك متصل شد و به مركز عمده خط آهن غرب ميانه تبديل گرديد.
در اواخر قرن نوزدهم شيكاگو هزاران مهاجر را به خود جذب كرد. از آنجا بود كه شبكه راه آهن به ايلينويز ويكانسين و ايالت هاى كشاورزى و فراتر از آنها متصل شد. صنايع بسته بندى گوشت در اطراف دامدارى هاى مهم شهر توسعه يافت. صنايع ديگر، از قبيل كارخانجات مبل سازى و پارچه بافى، براى بهره گيرى از بازار رو به گسترش منطقه و امكان دسترسى به بازارهاى دورتر در غرب نيز به وجود آمد. پس از آغاز قرن بيستم صنايع فولاد در اطراف شيكاگو، يعنى جنوب خود شهر و در طول ساحل درياچه در ايلينويز و اينديانا به وجود آمد كه به سهولت به شبكه راه آهن بى نظير اين شهر دسترسى داشت.
مساحت شيكاگو، كه در سال ۱۸۹۰ بيش از يك ميليون نفر جمعيت داشت، قبل از ۱۹۱۰ به دو برابر افزايش يافت و جمعيت آن در اواخر سال هاى دهه ۱۹۲۰ از مرز سه ميليون نفر گذشت. امروزه حجم عظيم فعاليت هاى صنعتى شيكاگو همراه با تنوع فوق العاده محصولات توليدى آن هماهنگ است و باعث شده كه اين شهر حداقل تا حدى به يكى از وزنه هاى موثر فعاليت هاى وسيع اقتصادى ابر شهر تبديل شود.
|