خصوصيات غالب جغرافيايى محلى ايالات متحده در سراسر كشور به گسترش از شمال تا جنوب تمايل دارد. ( نقشه۲ ۳۶ كيلو بايت) منطقه داخلى كشور يك منطقه وسيع كم ارتفاع است كه از خليج مكزيك تا مرز كانادا گسترش داشته و به آلاسكا مى رسد. جغرافى دان هايى كه به توسعه شكل گيرى زمين علاقه دارند، اين سرزمين همواره وسيع و تپه هاى داراى شيب ملايم آن را به سه منطقه طبيعى – جغرافيايى تقسيم ميكنند: دشت هاى ساحلى اقيانوس اطلس و خليج مكزيك، مناطق كم ارتفاع داخلى (كه برخى آن را به " دشت هاى بزرگ" (Great Plains) و دشت هاى داخلى تقسيم مى كنند) و همينطور منطقه فلات كانادا.
دشت هاى ساحلى اقيانوس اطلس و خليج مكزيك، در طول ساحل شرقى ايالات متحده، جهت در شمال تا مرزهاى جنوبى نيو انگلند امتداد دارند. در عمق زمين هاى اين منطقه، طبقات تازه تشكيل شده، نرم و قابل فرسايشى وجود دارد كه در دوران هاى زمين شناسى اخير و هم زمان با پيشروى و عقب نشينى دريا هاى كم عمق نسبت به زمين تشكيل شده است. اين دشت هاى پست، تا كف اقيانوس ادامه يافته و طبقه قاره ى فلات قاره را شكل مى دهند كه در بعضى مناطق تا ۴۰۰ كيلومترى ساحل امتداد دارد.
به طرف شمال كه مى رويم، زمين هاى پست داخلى، گرچه نسبت به دشت هاى ساحلى به طرز قابل توجهى داراى تپه هاى بيشترى است، اما تقريبأ عارى از پستى و بلندى هاى شديد است. اين منطقه مانند يك نعلبكى است، لبه هاى آن برگشته و پوشيده از صخره هاى رسوبى است. اين طبقات رسوبى معمولأ كاملأ هموار هستند. بيشتر تنوع جغرافيايى آن نتيجه فرسايش محلى، يا در شمال، ضايعات يخچالى است كه در طول عصر يخ بندان تشكيل شده است.
ساختار دشت هاى بزرگ (Great Plains) از نظر سنگ شناسى تفاوت كمى با ساختار دشت هاى داخلى دارد. اينجا تسلط با طبقات رسوبى است، اگر چه شمال توسط مقدارى كوه هاى فرسايش يافته قطع مى شود كه مهمترين آن ها بلك هيلزBlack Hills در غرب داكوتاى جنوبى است. اين طبقات رسوبى، در حالى كه تقريبأ حالتى افقى دارند، در جهت غرب كمى فرورفتگى پيدا مى كنند و به يك آبشخور در دامنه كوه هاى راكى ختم مى شوند، جايى كه شهر هاى ايالت كلورادو، يعنى دنور و كلورادو اسپرينگ Colorado Springs واقع شده اند.
مرز بين گريت پلينز و دشت هاى داخلى توسط يك سلسله پرتگاه هاى كم ارتفاع مشخص شده كه لبه شرقى پوشش را مى سازند و از رسوبات سست تشكيل شده و توسط رودهاى منشعب از كوه هاى راكى كه اين دشت ها را مى پوشانند سائيده شده اند.
موقعيت اين منطقه وسيع كم ارتفاع داخلى تأثيرات مهمى روى تاريخ اقتصادى و اسكان ايالات متحده داشته است. علاوه بر امكانات بالقوه وسيع كه فراهم مى سازد مى توان نيمى از كشور را در اين مناطق طى كرد بدون آن كه موانع توپوگرافيك مهمى مانع حركت شود و همين موضوع جذب اين منطقه و نيز قسمت هاى انتها يى غرب كشور را در داخل بافت اقتصادى آمريكا آسان كرده است. تقريبأ همه قسمت هاى كم ارتفاع داخلى توسط رود ميسى سى پى يا شعبات آن آبيارى مى شود. اين وضعيت، يعنى وجود راه هاى حمل و نقل آبى و تمركز فعاليت هاى اقتصادى كمك كرده تا سرزمين هاى غرب كوه هاى آپالاش از تماميت و خود كفايى برخوردار باشد.
در شمال و شمال شرقى سرزمين هاى كم ارتفاع مركزى فلات كانادا قرار گرفته، جايى كه سنگ هاى قديمى، سخت و بلورى سطح آن را پوشانده اند. هنگامى كه در اين سرزمين ها به طرف جنوب مى رويم، مشابه همين سنگ ها به وسيله طبقات نيمه رسوبى پوشيده شده كه كف دريايى ته نشين شده اند كه زمانى قسمت ميانى كشور را مى پوشانده است. فرسايش خاك بر سطح پوشش اثر گذاشته و آنرا تبديل به پستى و بلندى هاى كوچك محلى كرده است.
اين فلات، بيش از هر منطقه جغرافياى طبيعى آمريكاى شمالى، شاهد آن بود كه در طول يك ميليون سال گذشته زمين توسط يخچال هاى طبيعى قاره اى وسيع شكل داده شود. اين يخچال ها بيشتر قسمت هاى كانادا در غرب كوه هاى راكى و دشت هاى ساحلى را پوشانده و در جنوب تقريبأ به دره هاى فعلى رودخانه هاى ميسورى و اوهايو مى رسيدند.
يخ قادر بود صخره هاى چندين تنى را از جا بكند و آنها را به مسافت هاى دور حمل كند. سنگ هاى سائيده شده عظيم در چشم انداز فلات پخش شده اند، جايى كه توسط يخچال ها رها شده اند. يخ آب شده در پيرامون يخچال ها رودخانه هاى مهمى را به وجود آورده و راه هاى عبورى عريض و جديدى را به طرف دريا فراهم ساخته است.
اين يخچال ها بر بيشتر سطح فلات اثر گذاشته و آن را لايروبى كرده است. امروزه خاكى كه اين منطقه را مى پوشاند نازك است يا اصلأ خاكى وجود ندارد. اين زهكشى هاى به شدت منقطع، مسير بسيارى از رودخانه ها را با سنگ ها و گل و لاى خود مسدود كرده و بقيه را به جاى دريا، به طرف شبكه هاى پيچ در پيچ درياچه ها و مرداب هاى منطقه منحرف كرده است. براى مثال، مركز و شمال مينه سوتا، كه به نام "سرزمين ۱۰،۰۰۰ درياچه" معروف است، قسمتى از ناحيه جنوبى فلات يخچالى است كه تا ايالت هاى مينه سوتا، ميشيگان و ويسكانسين ادامه دارد.
در طرف جنوب، جايى كه يخ آن چنان ضخيم نبود و قدرت آن هم به همان مقدار كمتر بود، مسير يخچال ها توسط ارتفاعات بلند تر منحرف يا قطع شده است. مثلأ يخ در مركز نيويورك توسط ارتفاعات جنوب رودخانه موهاك متوقف شده است. هر چند فشارهاى ناشى از آنها در طول مسير خود رودخانه هاى فرعى را به طرف موهاك رانده و به تدريج آنها را پهن و عميق ساخته است. امروزه، درياچه هاى عميق و باريك فينگر ليكز در ايالت نيويورك، اين دره ها را كه توسط يخچال ها وسيع شده، مى پوشاند و حقيقتأ يكى از زيباترين چشم اندازهاى آمريكا را بوجود آورده است.
در تمامى لبه هاى جنوبى يخچال ها و فراتر از آن، به عنوان يك نتيجه اصلى تشكيل اين يخچال ها، رسوبات جاى خود را به فرسايش خاك داده است. مناطق وسيعى از سرزمين هاى كم ارتفاع داخلى را پوششى از خاك هاى زراعتى يخچالى (سنگ ها و خاك هايى كه توسط يخچال ها رها شده اند) در بر گرفته كه عمق آن از يك متر تا كمتر از ۱۰۰ متر است. جايى كه يخچال ها براى مدت مديد در يك مكان باقى مى ماندند تپه هاى بلند تر، به نام مورين (باقى مانده هاى يخچالي) به وجود مى آمدند. در قسمت شرق، استيتن آيلند Staten Island، لانگ آيلند long periods، مارتا وينيارد Martha’s Vineyard، نانتاكت Nantucket و كيپ كاد Cape Cod، بازمانده هاى يخچالى هستند كه طولانى ترين امتداد مهم يخچال ها را به طرف جنوب شرقى مشخص مى كنند. چشم انداز جنوب "درياچه هاى بزرگ" در بعضى مناطق از باقى مانده يخچالى ممتد، و نيم دايره و ساير رسوبات يخچالى پوشيده شده است.
يك قسمت از سرزمين هاى كم ارتفاع داخلى از يخچال هاى طبيعى در امان بود. قسمت جنوب شرقى ويسكانسينWisconsin و نوادا ۴۰۰ كيلومترى مجاور آن به طرف بالا در امان بود. نتيجه منطقه "بدون بازمانده هاى يخچالى" (يا خاك هاى زراعتى يخچالي) است، يك چشم انداز محلى كه گوشه دار تر بوده و داراى صخره هاى شكننده تر مانند پل ها و قوس هاى طبيعى است.
همان طور كه يخ ها عقب نشينى كردند، در طول لبه هاى يخچالى درياچه هاى وسيعى بوجود آمد. در شمال دشت هاى بزرگ (گريت پلينز) دو درياچه عظيم، "آگاسيز" Agassiz و"رجينا" Regina با هم منطقه اى را مى پوشانند كه سطح آن از مساحت امروزى درياچه هاى بزرگ (گريت ليكز) بيشتر بود با ادامه عقب نشينى يخچال هاى طبيعى، نواحى وسيعى از اين درياچه ها ناپديد شدند. آنچه كه امروزه علامت وجود آنها است، كف سابق درياچه است، يك ناحيه صاف كه قسمت هايى از داكوتاى شمالى و مينه سوتا را مى پوشاند.
در خلال مدتى كه وجود يخچال هاى طبيعى پديده اى فراگير بود سطح دريا به مقدار زيادى پائين تر بود. اين وضعيت سطح اصلى بسيارى از رودخانه ها را كاهش داده و بنابراين به طرز روز افزونى باعث فرسايش خاك توسط اين رودها مى شد. علاوه بر آن، بسيارى از اين رودخانه هاى دره اى تا آنجا ادامه داشت كه امروزه اقيانوس است. در آن زمان رودخانه هاى ساسكهانا Susquehannaو هودسن، همراه با بسيارى رودهاى ديگر در دره هاى بسيار عميق تر جريان داشتند. همان طور كه يخ عقب نشست و سطح در يا بالا آمد، اقيانوس اين دره هاى عميق را پوشاند بدين طريق دو تا از بهترين بندرگاه هاى طبيعى دنيا شكل گرفتند. خليج كوچك نيويورك، با رودخانه عميق هودسن و موانع محافظ آن كه توسط استيتن آيلند و لانگ آيلند (دو جزيره در نيويورك) شكل گرفتند، و خليج كوچك چيزاپيك Chesapeake، دره غرق شده رودخانه ساسكهانا Susquehannaو بعضى از رودهاى فرعى مهم آن از قبيل رودهاى پوتاماك Potomac و جيمز James.
در شرق، دشت هاى ساحلى به تدريج در مقابل ساحل شمالى و در طول اقيانوس توسط ارتفاعات آپالاش به تدريج آن قدر فشرده شدند تا سرزمين هاى كم ارتفاع در كيپ كاد Cape Cod ناپديد گرديدند. آنجا به طرف شمال، چشم انداز ساحلى قسمتى از امتداد شمالى رشته كوه هاى آپالاش است. كوه هاى آپالاش – بقاياى آبرفتى آن چيزى كه زمانى رشته هاى بسيار مرتفع تر بودند - در قسمت اعظم شرق ايالات متحده، دريا را از سرزمين هاى كم ارتفاع داخلى جدا مى كنند.
خاك در بيشتر اين قسمت ها كم عمق بوده و تپه هاى داراى شيب تند آن، كه در هر شرايطى كشاورزى در آنها مشكل است، در برابر روش هاى كشاورزى مدرن كه بر استفاده از ماشين آلات تاكيد دارد، به طور كامل نامناسب محسوب مى شود. رشد شهرى يا صنعتى در مقياس بزرگ در برابر زمين هاى كم ارتفاع محلى و كوچك دچار اشكال و محدوديت شده است. مهاجر نشين هاى اوليه دريافتند كه ارتفاعات آپالاش از رودخانه ماهاك در نيويورك به طرف جنوب كه تا شمال آلاباما امتداد مى يابد به طرز غافلگير كننده اى يك مانع طبيعى در برابر حركت به سوى غرب محسوب مى شود؛ در امتداد اين كوه ها نقاط عبور محدودى وجود دارد.
غرب ايالات متحده يك سرزمين كوهستانى است كه از نظر ارتفاع ناگهان دچار يك تغيير بزرگ مى شود. اينجا نيز جغرافياى طبيعى از ۳ رشته ارتفاعات شمالى جنوبى تشكيل شده كه كوه هاى راكى در شرق از كوه ها و دره هاى سواحل اقيانوس آرام توسط يك سلسله فلات هاى بلند و كاملأ پراكنده از هم جدا مى شود.
از شرق كه شروع كنيم، كوه هاى راكى معمولأ به طور گسترده اى بر دشت هاى بزرگ (گريت پلينز) مسلط هستند و قله هاى آنها گاهى تا ۲ كيلومتر يا بيشتر ارتفاع دارد. در جاى ديگر، از قبيل مركز و جنوب وايومينگ Wyoming، به نظر مى رسد كه كوه هاى راكى اصلأ وجود خارجى ندارند. شمال كوه هاى راكى در آيداهو، امتداد شمالى – جنوبى بيشتر كوه هاى منطقه، جاى خود را به قله هاى آتشفشانى عظيمى مى دهد كه بقاياى آن به طرز نا منظم يك شبكه از سلسله كوهستان هاى سخت و گسترده را تشكيل داده كه بقاياى آن بزرگترين صحراهاى موجود ايالات متحده در خارج از آلاسكا را تشكيل مى دهند.
فلات هاى مرتفع داخلى در قسمت غرب نيز از لحاظ اصل و شكل خود متفاوتند. آخرين قسمت جنوبى آن، فلات كلرادو، يك سلسله لايه هاى سنگى نيمه رسوبى است كه نسبت به زمين هاى پست بيش از ۰۰۰،١ متر ارتفاع داشته و به طرف بالا در جهت شمال شرقى شيار دارند. اين فلات، سرزمين دره هاى گود، قله هاى آتشفشانى و صحراهاى شنى بسيار تماشايى است.
در ناحيه شمالى، حوزه رود كلمبيا اسنيك Colombia-Snake توسط جريان هاى مكرر گدازه هايى كه عمق آن ها بيش از ۱۰۰۰ متر است پر شده است. رودخانه ها، چه در گذشته و چه در زمان حال، باعث فرسايش صخره ها شده اند. آنچه كه در اين چشم انداز حاصل شده، مشابه فلات كلرادو است. اگر چه پيدايش مرحله به مرحله اى، كه نتيجه مقاومت متغير نسبت به فرسايش سنگ هاى آبرفتى نيمه رسوبى فلات كلرادو است اينجا وجود ندارد. قله هاى آتشفشانى نيز در قسمت هايى از اين منطقه به خصوص در جهت جنوب و مركز ايالت اورگون و دره اسنيك ريورSnake River در آيداهو Idaho وجود دارند.
هر چه به طرف شمال مى رويم فلات ها به تدريج پهن تر مى شوند و دره رودخانه يوكان Yukon در آلاسكا را در بر مى گيرند. در مقايسه با آن، بيشتر مناطق مركزى آلاسكا يك سرزمين وسيع و صاف است كه به طرز ضعيفى زه كشى شده است.
در مرز ايالات متحده ( به جز آلاسكا و هاوايي)، ساحل اقيانوس آرام به نظر مى رسد كه عمدتأ دو سلسله كوه شمالى – جنوبى است كه توسط يك سرزمين كم ارتفاع منقطع از هم جدا شده است. در جنوب كاليفرنيا، سلسله كوه هاى كوست رنج Coast Range قابل توجه است و قله هائى دارد كه ارتفاع آنها به ۳۰۰۰ متر مى رسد. از آنجا تا حدود مرزهاى ايالت اورگون، كوه ها كم ارتفاع شده و طولانى مى شوند و به ندرت ارتفاع آنها به بيش از۱۰۰۰ متر مى رسد. اين ناحيه همچنين محل گسل مهم ايالت و ناحيه است كه اغلب زلزله ها در آن روى مى دهد. در طول مرز كاليفرنيا – اورگون، كوه هاى كلاماث Klamath مرتفع تر و گسترده تر و خيلى بيشتر صعب العبور تر و نامنظم تر هستند. به جز در مورد كوه هاى المپيك در شمال غربى واشينگتن، سلسله كوه هاى كوست رنج Coast Ranges در بقيه اورگون و ايالت واشينگتن، كم ارتفاع و پوشيده از تپه هستند تا آنكه مرتفع و كوهستانى باشند.
سرزمين هاى كم ارتفاع داخلى در طول ساحل -- دره مركزى كاليفرنيا Central Valley دره ويلامت Willamette Valley در اورگون، و سرزمين پست پاگت ساوند Puget Sound در واشينگتن -- تنها سرزمين هاى پست و وسيع در نزديكى ساحل غربى آمريكا هستند. اين مناطق پست كه از خاك نسبتأ خوب پوشيده شده اند، محل انجام قسمت اعظم فعاليت هاى كشاورزى ساحل اقيانوس آرام هستند.
در قسمت سرزمين هاى كم ارتفاع سلسله هاى سيرا نوادا Sierra Nevada و كسكيد Cascade واقع شده اند. سيرا نوادا طورى به نظر مى رسد كه گويى قسمت وسيعى از زمين نسبت به مناطق شرقى و غربى آنچه كه محل گسل ناميده مى شود، به طرف بالا كشيده شده، كه بلند ترين و تيز ترين قسمت آن به طرف شرق است. اگرچه نزديك شدن به سيرا نوادا از طرف غرب به نحو معقولى ملايم است و از شيب ملايمى برخوردار است، در طرف شرق در بعضى از مناطق اين كوه ها تا ۳۰۰۰ متر ارتفاع دارند. در تشكيل كوه هاى كسكيد Cascades فعاليت هاى آتشفشانى اهميت داشته است. در اين منطقه بعضى از معروف ترين قلل آتشفشانى آمريكا، از قبيل مانت رينيرMt. Rainier و مانت سنت هلنز Mt. St. Helens در واشينگتن، وجود دارند.
آب و هوا
آنچه كه به عنوان وضعيت آب و هوايى معرفى مى شود، جمع آورى شرايط جوى روزانه در طول سال هاى بسيار است. اين پديده نتيجه عوامل متفاوت زيادى است كه بر هم اثر مى گذارند كه از جمله مهمترين آنها درجه حرارت و بارندگى است.
الگوى آب و هوايى نتيجه ۳ عامل كنترل جغرافيايى است كه بر هم اثر مى گذارند. عامل اول عرض جغرافيايى است. زمين با توجه به سطح مدار خود به دور خورشيد نيز مى چرخد. زمين نسبت به مدار خود، در حالى كه به دور خورشيد مى چرخد به حالت كج قرار گرفته در حالى كه به گردش سالانه خود به دور خورشيد ادامه مى دهد، ابتدا نيمكره شمالى و سپس نيمكره جنوبى است كه به طور مستقيم ترى در معرض شعاع هاى خورشيد است. در طول تابستان نيمكره شمالى مناطقى كه در عرض جغرافياى بالاترى قرار گرفته اند از روزهاى طولانى تر برخوردارند و هر چه بالاتر برويم دوره روشنايى روز بيشتر مى شود. ساعات روشنايى روز در طول ماه هاى زمستان در عرض هاى جغرافيايى بالاتر طولانى تر است، در حالى كه نقاط جنوبى تر هم از روزهاى طولانى ترى برخوردارند و هم شعاع هاى طولانى ترى از خورشيد دريافت مى كنند.
عامل دوم كنترل كننده بر مبناى رابطه بين زمين و آب است. زمين سريع تر از آب گرم و سرد مى شود. در پديده اى كه تمايل قاره اى ناميده مى شود، مكان هايى كه از دريا ها و اقيانوس ها دور ترند از تغييرات آب و هوايى دمايى فصلى خيلى بيشترى برخوردارند تا جوامع ساحلى. بعضى از قسمت هاى شمالى گريت پلينز در سال، تغييرات دمايى را شاهدند كه تا حدود ۶۵ درجه سانتى گراد مى رسد؛ تفاوت هاى سالانه در بعضى از نقاط تا صد درجه سانتى گراد ( يعنى از ۵۰ درجه زير صفر تا ۵۰ درجه بالاى صفر) مى رسد.
عكس اين موضوع در كناره هاى دريا وجود دارد به خصوص در سواحل غربى قاره ها با عرض هاى جغرافيايى ميانه. اين محل ها در نتيجه عاملى كه "اثر ساحلى" ناميده مى شود از تغييرات دمايى كمترى برخوردارند. گرماى شديد تابستان و سرماى شديد زمستان به وسيله حركت جريان هاى غربى باد كه از طرف ساحل مى آيد در اين مناطق معتدل مى گردد. جريان هاى دريايى افقى و عمودى تنوع فصلى در دماى سطح آب را به حداقل مى رساند. درجه حرارت معتدل آب عاملى است براى مهار كردن حرارت هاى بسيار بالا يا پايين توده هواى بالاى سطح آب.
نزديكى به دريا و اقيانوس نيز اثر نفوذى مثبتى در سطح بارندگى دارد، و نقاط ساحلى معمولأ از بارندگى بيشترى برخوردارند. دليل اين موضوع بايد واضح باشد: وجود دريا يا اقيانوس باعث مى شود كه مقدار بيشترى آب تبخير شود بنابراين مقدار بخار آب در اتمسفر افزايش مى يابد. آن نيز به نوبه خود احتمال بارندگى را بيشتر مى كند. اگر چه در اين قاعده موارد استثناى مهمى نيز وجود دارد از جمله ساحل خشك جنوب كاليفرنيا و ساحل اقيانوس منجمد شمالى در آلاسكا.
سومين عامل موثر جغرافيايى در آب و هوا توپوگرافى يا وضعيت جغرافيايى است. بديهى ترين صورت آن رابطه بين ارتفاع و درجه حرارت است، كه هر چه ارتفاع بيشتر باشد هواى آن نسبت به نقاط كم ارتفاع، خنك تر است. گرچه نفوذ وضعيت جغرافيايى به دليل اثر آن بر جريان باد ميتواند بيش از اين باشد. اگر يك رشته كوه مهم در مسير يك جهت معمولى باد قرار گرفته باشد، كوه ها باعث مى شوند كه هوا به بالا صعود كرده و سرد شود. هنگامى كه توده هوا سرد مى شود، مقدار رطوبتى كه مى تواند در خود ذخيره كند كاهش مى يابد. بارندگى در صورتى اتفاق مى افتد كه اين سرد شدن باعث شود كه رطوبت نسبى به ۱۰۰ در صد برسد. رطوبت در سمت بادگير مانده و جهتى كه بادگير نيست خشك مى ماند. مرطوب ترين نقاط آمريكاى شمالى در طول ساحل اقيانوس آرام از اورگون تا جنوب آلاسكا است، جايى كه بادهاى مرطوب در كوهستان هاى ساحلى مى وزند. مقدار بارندگى متوسط سالانه در سراسر اين منطقه بيش از ۲۰۰ سانتى متر و در بعضى نقاط بيش از ۳۰۰ سانتى متر است.
كوهستان ها همچنين مى توانند اثرات تعديل كننده " اثرات ساحلى" را نيز روى درجه حرارت كاهش دهند، همان طور كه اين كار در داخل منطقه شمال غربى اقيانوس اطلس اتفاق مى افتد. رشته كوه هاى غربى (توده كوه ها) آب و هواى ساحلى ساحل شرق آمريكا را در آن ناحيه نگه مى دارد، و به اصطلاح محبوس مى كند. بعضى از مهمترين تنوع ها هم در بارندگى و هم در درجه حرارت مى تواند هر جا در آمريكا در طول فاصله كمى و بين طرف هاى غرب و شرق قسمت هايى از رشته كوه هاى ساحلى (Coast Ranges) يافت مى شود. خشكى آب و هواى قسمت هاى مركزى و شمالى بخش داخلى منطقه غربى تا حد زيادى به علت اثر بازدارنده رشته كوه هاى شمالى – جنوبى غرب آمريكا است.
در شرق كوه هاى راكى، اثر موقعيت جغرافيايى بر بارندگى به تدريج محو مى شود و دليل آن تا حدى اين است كه كوه هاى شرق كم ارتفاع ترند و بنا بر اين كمتر بازدارنده هواى متحرك مى شوند و از طرف ديگر قسمت عمده وجود چنين آب و هوايى در قسمت داخلى تبديل بر خورد دو توده عمده هواست كه مانع همديگر نمى شوند، يكى از خليج مكزيك به طرف شمال جريان دارد و ديگرى از كانادا به سمت جنوب روان است. تماس اين دو توده هوا به وجود آورنده خشنى آب و هوا اين منطقه است.
اين موضوع نمايانگر يك عامل چهارم و يك عامل موثر پيچيده بر آب و هوا يعنى اثر خصوصيات توده هوا و جريان هاى باد است. آب و هواى آمريكا به نحو قابل توجهى تحت تأثير برخورد بين توده هاى هواى قطبى قاره اى (معمولأ سرد، خشك و با ثبات) و توده هاى هواى استوايى ساحلى (گرم، مرطوب و بى ثبات) است. هواى قطبى زمستان به طرف جنوب جريان مى يابد در حالى كه هواى استوايى در تابستان بسوى شمال مى رود. بيشتر قسمت هاى آمريكا در معرض بادهايى است كه معمولأ غربى است و به راندن جريان هاى هوا به سوى شرق تمايل دارد. بنابراين هواى قاره اى مناطق داخلى به سوى ساحل شرقى رانده مى شود.
اثر متقابل اين كنترل هاى آب و هوايى يك سيستم آب و هواى منطقه اى به وجود مى آورد. در شرق، عنصر اصلى تنوع آب و هوا درجه حرارت است، و در غرب، بارندگى. در شرق، تقسيم بندى بين مناطق آب و هوايى عمدتأ بر مبناى طول فصل رشد است – دوره بين تاريخ متوسط آخرين يخ بندان در بهار و اولين يخ بندان در پائيز- و بر مبناى حداكثر متوسط درجه حرارت در تابستان يا متوسط سرماى زمستان. در غرب، معيار اصلى بارندگى سالانه است، اگر چه معدل هاى حرارت يك جنبه مهم آب و هوايى ساحلى كرانه هاى غربى آمريكاست. در شرق، مناطق شمالى معمولأ خشك ترند، و در غرب، سردتر در شرق عامل موثر در تنوع آب و هوايى عرض جغرافيايى است. و در غرب آمريكا، موقعيت جغرافيايى.
نشو و نماى گياهان
گياه شناسان از چيزى صحبت مى كنند به نام اوج نشو و نماى گياهى آب و هوايى و تعريف آن چنين است: مجموع آنچه كه در محلى كه داراى آب و هواى ثابت است و شرايط متوسط خاك و رطوبت در آن موجود است به طور نامحدود رشد كرده و توليد مثل مى كند. براى بيشتر قسمت هاى مسكونى ايالات متحده امروزى اين مفهوم، معنى كمى دارد. نشو و نماى گياهى "طبيعى"، اگر اصلأ وجود داشته باشد، چنان به طور عمده از بين رفته، دوباره مرتب شده و جابجا شده كه اكنون به ندرت يافت مى شود. براى مثال در جنگل هاى جنوب شرقى آمريكا درختان مخلوط با برگ پهن و برگ سوزنى دار بريده شده و جنگل هائى با درختان برگ سوزنى دار كه از نظر اقتصادى داراى اهميت بيشترى هستند جاى آنها را گرفته اند. گياهان دشت ها و فلات ها بيشتر از اروپا وارد شده اند. درختان بومى آمريكا از بين رفته اند و دليل آن اين است كه يا سر شاخه هاى پست ترى براى حيوانات مزارع توليد مى كردند يا نمى توانستند در برابر هجوم انسان هاى مدرن و علفهاى وارداتى آنها مقاومت كنند. بيشتر آن چيزى كه از "اوج نشو و نماى گياهى" باقى مانده در غرب و در شمال آمريكا است.
چند راه براى ترسيم مناطق نشو و نماى گياهى موجود است. شايد ساده ترين آنها تقسيم ايالات متحده به سه طبقه مهم است: جنگل ها، مراتع و زمين هاى پوشيده از خار. زمانى، بيشتر زمين هاى شرق و مركز آمريكا و نيز ساحل شمالى اقيانوس آرام، سرزمين هاى مرتفع غرب و يك قسمت وسيع شمال در داخل كشور پوشيده از جنگل بود. جنگل هاى ساحل اقيانوس آرام، قسمت داخلى غرب، شمال و يك كمربند باريك در قسمت هاى جنوبى تر همه از درختان داراى برگ هاى سوزنى پوشيده بود و خود اين درخت ها تركيبى از چندين نوع مختلف بودند. بسيارى از قسمت هاى اوهايو و بخش هاى سفلاى دره هاى رود ميسى سى پى در منطقه ميانه " گريت ليكز" پوشيده از درختان برگ پهنى بود كه برگ هاى خود را در زمستان از دست مى دهند.
علفزارها بيشتر سرزمين هاى پست داخلى، از جمله همه بخش هاى "گريت پلينز" از تگزاس تا نيو مكزيكو تا مرز كانادا را ميپوشاند. اين منطقه اى است كه معمولأ داراى آب و هواى نيمه مرطوب كه مقدار بارندگى براى تأمين رشد درختان كافى نيست. ادامه اين علفزارها به طرف شرق، يعنى "فلات سه گوشه"، تا ايلينويز و مرزهاى شرقى اينديانا مى رسيد، جايى كه بارندگى براى رشد درختان كافى است.
خار ستان ها معمولأ در شرايط آب و هوايى خشك توسعه مى يابند. مركز آنها در سرزمين پست قسمت غرب داخلى است. نشو و نماى گياهى واقعى آن از كاكتوس در جنوب غربى تا بلوط جنگلى پر برگ جنوب كاليفرنيا و كهور در تگزاس متفاوت است.
دشت هاى بى درخت و پوشيده از گلسنگ هاى نواحى دور دست شمالى (توندرا ها) نتيجه آب و هوايى است كه بيش از آن سرد و مرطوب است كه براى رشد گياهانى به جز علف، گلسنگ و خزه مناسب باشد. توندرا در مناطق كوچكى از نواحى دور دست تر جنوبى نسبت به قطب كه جزو خاك ايالات متحده است وجود دارد، جايى كه شرايط آب و هوايى در مناطقى كه داراى عرض جغرافياى زياد هستند براى رشد درختان مناسب نيست. از طرف شمال، امكان رشد درختان، در ارتفاعات پائين تر وجود دارد، تا جايى كه سرانجام به آن عرض جغرافيايى مى رسيم كه از آن به بعد خط رشد درختان شروع مى شود.
خاك ها
خصوصيات خاك هر محل مديون عواملى از قبيل جنس صخره اصلى، آب و هوا، وضعيت جغرافيايى و پوسيدگى گياهان و لاشه حيوانات است. از فعل و انفعال اين عوامل بر همديگر صدها نوع خاك متخلف نتيجه مى شود. هر نوع خاك به خصوص، براى خود حالتى يگانه دارد و دليل آن مخلوط شدن ويژگى ها(از قبيل رنگ و جنس) و تركيبات (از جمله محتويات اورگونيك و عمل كالوئيدهايcolloids خاك است . كالوئيد ها ذرات كوچك خاك هستند. خاصيت ها و نفوذ آنها بر خاك پيچيده و اغلب داراى اهميت است. مثلأ اسيدى بودن (يا قليايى بودن) خاك، نتيجه تبديلات و تركيبات كالوئيد هاى خاك است. خاك هاى اسيدى علائم مشخصه آب و هواى سرد و مرطوب است. خاك هاى غليايى معمولأ در مناطق خشك يافت مى شوند. بيشتر خاك هاى مناطق مهم كشاورزى مناطق شرق ايالات متحده حالت اسيدى متوسط تا شديد دارند. قبل از آنكه اين زمين ها براى توليد بيشتر محصولات رديفى row crops مورد استفاده قرار گيرد، براى خنثى كردن اين حالت اسيدى بايد در فواصل معين به آن آهك داد.
رنگ شايد بديهى ترين خاصيت خاك باشد. يك رنگ تيره معمولأ نشانگر وفور مواد اورگونيك است و رنگ سرخ علامت وجود تركيبات آهن است. اگر چه معمولأ رنگ نتيجه مراحل شكل گيرى خاك است. براى مثال خاك به رنگ خاكسترى روشن در جنگل هاى داراى برگ هاى سوزنى نتيجه شسته شدن موارد اورگونيك و مواد معدنى از لايه سطحى خاك است.
جنس خاك، كه مشخص كننده توانايى خاك براى نگهدارى و عبور آب از خود است، به نسبت ذرات ريز و درشت خاك بستگى دارد. شن درشت ترين اندازه در بين اجزاء آن است، لجن در حد ميان قرار دارد و خاك رس ريز ترين آن است. خاك هايى كه "گلدانى" ناميده مى شوند، محتوى هر كدام از اين سه نوع است كه به يك نسبت مخلوط شده باشند و بهترين نوع هم محسوب مى شوند. اين خاك ها آنقدر ريز هستند كه رطوبت را در خود نگاه دارند، با اين همه آن در هم ريز نيستند كه نتوانند به آسانى آب را جذب كنند.
وزارت كشاورزى آمريكا نوعى سيستم طبقه بندى خاك به وجود آورده كه نشانگر مهم ترين نوع خاك براى هر منطقه از كشور است. خاك هاى خشك " Aridisols" بيشتر در جنوب غربى كشور يافت مى شوند كه نام خود را ازarid به معنى لم يزرع مى گيرند. اين خاك هاى آب و هواى خشك از نظر محتواى اورگونيك در حد پائينى هستند و ارزش كشاورزى كمى دارند. Spodosols ها معمولأ در نواحى آب و هوايى سرد و مرطوب وجود دارند، اگر چه در شمال فلوريدا هم يافت مى شوند. آنها كاملأ اسيدى هستند و از نظر مواد مغذى در حد پائينى هستند و از نظر اهميت كشاورزى، تنها براى محصولاتى مفيد هستند كه به اصطلاح اسيد طلب باشند. خاك هاى توندرا كه آنها نيز از نظر كشاورزى اهميت كمى دارند و وابسته به آب و هواى سرد و مرطوب مثل آلاسكا هستند. اين خاك پوك و غالبأ در آب است و رويه خاك همواره يخ زده است. خاك هاى ارتفاعات كه در ويرجينياى غربى، يوتا و آلاسكا يافت مى شود، توسعه كمى يافته و از نظر كشاورزى بى ارزشند.
mollisol ها خاك علفزار هايى هستند در مناطق نيمه خشك و نيمه مرطوب مركزى و شمال و شمال غربى در سواحل اقيانوس آرام. آنها لايه هاى ضخيم خاك به رنگ قهوه اى تا سياه هستند و به اصطلاح داراى بافت شل و پوك بوده و از نظر مواد مغذى در حد بالايى هستند آنها در زمره حاصل خيز ترين خاك هاى طبيعى دنيا هستند و بيشتر غلات آمريكا را توليد مى كنند.
alfisoil ها از نظر اهميت كشاورزى پس از mollisol ها قرار دارند. آنها خاك جنگل هاى واقع در عرض هاى جغرافيايى متوسط و مرزهاى جنگل و علفزار هستند. از نظر آب و هوايى كاملأ "متوسط" محسوب مى شوند. آنها در مناطقى واقع شده اند كه آنقدر مرطوب هست كه ذرات رس را در خود نگاه دارد و در عين حال رطوبت آن چنان شديد نيست كه خاكى شديدأ شسته شده يا آبرفتى بوجود بياورد.
alfisol ها به سه دسته تقسيم مى شوند كه هركدام داراى خصوصيت هاى آب و هوايى ويژه خود است. udalf ها خاك جنگل هايى هستند كه درختان آنها در زمستان برگ خود را از دست مى دهند و در غرب ميانه واقع شده اند. با وجود آنكه اين خاك ها تا حدى اسيدى هستند، هنگامى كه براى كاهش حالت اسيدى، به آنها آهك افزوده شود بسيار حاصلخيز هستند. udalf ها كه در مناطق گرم تر با تنوع بارندگى فصلى زياد هستند بيش از همه در تگزاس و اوكلاهما يافت مى شوند و اگر آبيارى شوند بسيار حاصلخيز هستند. xeralf ها خاك مناطقى هستند كه در زمستان سرد و مرطوب و در تابستان گرم و خشك هستند. اين خاك ها نيز كه در مركز و جنوب كاليفرنيا وجود دارند بسيار حاصلخيز هستند.
ultisol ها معروف و بهترين نوع و تركيب آب و هوا و خاك در ايالات متحده هستند. آنها در مناطقى توسعه يافته اند كه بارندگى فراوان دوره غير يخبندان طولانى است، مثلأ در جنوب ذرات خاك، ريز است و در بيشتر موارد محلول و خاك رس آن به طرف پائين نشست كرده است. اين خاك هاى مى توانند حاصلخيز باشند، اما به شدت اسدى هستند و اغلب شسته شدن (آبرفتى بودن) و سائيدگى آنها يك مسئله است.
entisol ها خاك هاى جديد هستند، آن قدر جديد كه نمى توانند اثرات تعديل كننده محيط خود را نشان دهند. آنها در مناطق مختلف پخش هستند و داراى انواع گوناگون هستند، از خاك "سند هيلز " نبراسكا گرفته تا خاك هاى رسوبى دشت هاى سيلابى دره رودخانه ميسى سى پى. نيروى بالقوه كشاورزى اين گونه خاك ها متفاوت است، اما خاك هاى رسوبى دشت هاى سيلابى كه لايه هاى غنى بيرونى بالاى رودخانه ها را تشكيل داده، در زمره حاصلخيز ترين خاك هاى آمريكا هستند.
منابع معدنى
يك وابستگى مشخص بين موقعيت مواد معدنى مورد نياز صنايع سنگين و كارخانجات بزرگ و تركيب صخره هاى زير زمينى وجود دارد. هر كدام از سه نوع اصلى تركيبى صخره ها- رسوبى، تغيير ماهيت داده metamorphic و آتشفشانى – قادر است يك نوع ماده معدنى را در خود نگاه دارد كه از نظر اقتصادى براى بشر مفيد است. صخره هاى رسوبى و تغيير ماهيت داده معمول ترين انواع صخره ها بوده و نسبت به صخره هاى آتشفشانى بيشتر احتمال دارد كه محتوى مواد معدنى قابل استفاده در صنايع باشند.
صخره هاى رسوبى نتيجه ته نشين شدن تدريجى مواد جامد ريز در آب ساكن است. براى مثال اگر يك درياى كم عمق در مجاورت يك محل خشك واقع شده و اغلب در معرض باران شديد باشد ذرات ريز و مواد اطراف شسته شده و به دريا مى ريزند و توسط جريان هاى آب و نيروى جاذبه در ته آن پخش و ته نشين مى شوند. پس از آنكه اين جريان ادامه يافت، هر طبقه ماسه به طبقات زيرين خود فشار وارد مى آورد، و توده هاى شنى قبلى را كه تنها چند هزار سال قبل ته نشين شده فشرده و سفت و يكپارچه مى كند. هنگامى كه كف اين دريا توسط تغيير مكان لايه هاى زمين، به بالا آمده و تشكيل كوهستان مى دهد وجود لايه هاى ماسه سنگى، روشى كه توسط آن حداقل بعضى از صخره ها تشكيل شده اند را هويدا مى سازد.
حدود ۳۰۰ ميليون سال قبل در خلال مدتى كه دانشمندان تاريخ طبيعى زمين آنرا دوره Carboniferous مربوط به دوران پالئو زوئيك Paleozoic مى نامند، شرايط موجود در بيشتر مناطق زمين كه اكنون وجود دارد چنان بود كه لايه هاى رسوبى غير عادى بوجود آمد. جنگل هاى انبوه و مناطق باتلاقى به زير آب رفت و يك لايه ديگر رسوبى آن ها را پوشاند. در بعضى موارد، موارد اورگونيك به صورت مايع در آمد و بين صخره هاى نفوذ ناپذير محاصره شد و به تدريج به نفت تبديل گرديد. بيشتر اين ذخيره هاى نفتى همراه با يك محصول فرعى ديگر اين دوره، يعنى گاز طبيعى يافت مى شوند. در موارد ديگر ماده اورگونيك به لايه هاى جامد زغال تبديل شد كه گاهى ضخامت آن چند سانتى متر است، اما اغلب دهها متر ضخامت دارد.
در آمريكاى شمالى مناطق وسيعى داراى لايه هاى رسوبى هستند كه در طول دوره Carboniferous تشكيل شده اند. اين مناطق، كه در آنها مى تواند زغال سنگ، نفت و گاز طبيعى يافت شود، در قسمت داخلى كشور و در گريت پلينز، قسمت هايى از دشت ساحلى خليج مكزيك، قسمت هايى از كوه ها و دره هاى مجاور اقيانوس آرام، زمين هاى حاشيه اقيانوس منجمد شمالى و بصورتى پخش و نامنظم در طول حاشيه غربى كوه هاى آپالاش و در قسمت غربى كوه هاى راكى وجود دارند.
ذخيره هاى بزرگ سوخت هاى معدنى در طول قسمت هاى وسيعى از اين سرزمين هاى رسوبى كم ارتفاع شناسايى شده است. مهمترين ذخيره هاى زغال در آمريكا در معادن واقع در كوه هاى صعب العبور آپالاش استخراج شده اند. معادنى كه در سراسر اين منطقه تقريبأ يكپارچه، يعنى در شرق كنتاكى، ويرجينياى غربى و غرب پنسيلوانيا حفر شده اند جزو اولين معادنى بودند كه به توليد رسيدند و همچنان به تأمين بيش از نيمى از زغال سنگ مورد نياز آمريكا ادامه مى دهند.
تا سال هاى اخير، بيشتر زغال سنگ هاى ديگر كه در ايالات متحده استخراج شد از معادن شرقى داخلى به دست آمده است كه بيشتر مناطق ايلينويز را در بر مى گيرد. و تا غرب اينديانا و غرب كنتاكى امتداد دارد. اگر چه مقدارى از زغال سنگ هاى مناطق شرقى داخلى براى توليد آهن و فولاد مورد استفاده قرار گرفته است، سولفور بالاى آن باعث شده بيشترين مصرف آن محدود به توليد گرما و استفاده در مولدهاى برق باشد.
معادن غربى داخلى نيز وسيع است و در ايالت هاى آيوا و ميسورى واقع شده كه باريكه اى از آن به طرف جنوب و تا شرق اوكلاهما ادامه دارد. زغال يافت شده در اين معادن نسبت به زغال هاى معادن شرقى از كيفيت كمى نازل تر برخوردار است و اخيرأ مورد استخراج قرار گرفته است.
ذخيره هاى كوچك فراوان قير و چند ذخيره بزرگ آن در سراسر حاشيه هاى شرقى كوه هاى راكى وجود دارد ذخيره هاى فراوان در ويسكانسين و مونتانا در چند دهه اخير به توليد رسيده اند. همچنين چندين معدن بزرگ ليگنيت (زغال سنگ قهوه اي) در شمال گريت پلينز كوه هاى آپالاش يافت مى شوند. جنوب ايلينويز و جنوب ناحيه مركزى ميشيگان نيز مانند نقاط پراكنده در طول شمال گريت پلينز و شمال كوه هاى راكى، مقدارى نفت توليد مى كنند. اگر چه مهمترين منابع نفتى در دشتهاى جنوبى يافت شده اند كه در طول ساحل خليج مكزيك و جنوب كاليفرنيا وجود دارند. يك قوس بزرگ چاه هاى نفت در تمامى طول سواحل تگزاس و لوئيزيانا وجود دارد: ميدان نفتى شرق تگزاس و ميدان پنهندل Panhandle در شمال شرقى تگزاس. بجز اين ميدان هاى نفتى، ميادين جنوب كاليفرنيا اهميت فراوان دارند. در سال هاى ميانى دهه ۱۹۶۰ استخراج ذخيره هاى نفت و گاز طبيعى در تپه هاى شمال آلاسكا شروع شده است.
صخره هاى Metamorphic نسبت به صخره هاى رسوبى به صورتى كاملأ متفاوت تشكيل مى شود. تحت فشار فوق العاده زيادى كه تغيير شكل تدريجى پوسته زمين ناشى مى شود، ساختار هاى داخلى صخره هاى قبلأ مى تواند تغيير ماهيت دهد. اين فشار كه در چند هزار سال اعمال مى شود آن قدر شديد است و حرارت حاصله چنان بالاست كه حتى ساختمان مولكولى صخره ها نيز تغيير مى كند. اين تغيير بيان گر اين مطلب است كه چرا معادن فلزاتى كه استخراج آنها با توجه به مقدار آن از نظر اقتصادى مقرون به صرفه است بيشتر اوقات در مناطقى واقع شده اند كه صخره هاى آنها از اين نوع هستند. بسيارى از معادنى كه موارد استخراجى اوليه آنها مواد معدنى فلزى بوده اند نزديك حاشيه فلات كانادا واقع شده اند. فرم استخراج محصولات معدنى تابع يك قوس طولانى است كه از شمال اقيانوس آرام و مدخل و رود سنت لارنس St. Lawrence تا گريت ليكزGreat Lakes و به طرف شمال تا كانادا و اقيانوس منجمد شمالى ادامه دارد. اين قوس در دو طرف ليك سوپريورLake Superior ادامه مى يابد: در شمال ميشيگان Michigan، ويسكانسين Wisconsin و مينه سوتاMinnesota كه در آن مس و آهن استخراج مى شود.
دومين ناحيه صخره هاى تغيير ماهيت داده در طول مناطق شرقى كوه هاى آپالاش قرار داد. مس و آهن مواد معدنى مهمى بودند كه توسط مهاجر نشين هاى نيو انگلند در اين مناطق استخراج مى شدند.
منطقه سوم و فراگير مواد معدنى فلزى در كوه هاى غربى شكل گرفته است. ذخاير پراكنده طلا و نقره، كه معدودى از آنها غنى هستند، معدن ياب ها و كمپانى هاى معدنى را به نقاط دور افتاده اى كشاند كه از جنوب مرز مكزيك تا مركز آلاسكا را در بر مى گرفت از جمله آنهايى كه از نظر صنعتى داراى اهميت فراوان هستند، ذخاير بزرگ مس، روى، سرب، موليبدينوم molybdenum و اورانيوم هستند كه در اين منطقه غربى يافت مى شوند و نيز ذخاير كوچكتر تنگستن، كروميت، منگنز و ساير مواد معدنى.
نبايد تصور كرد كه احتياجات صنعتى آمريكا توسط انواع فوق العاده زياد مواد معدنى كه در اين سه منطقه صخره هاى تغيير ماهيت دهنده يافت مى شود كاملأ برآورد مى شود. بعضى از مواد معدنى مورد نياز صنايع جديد (مثلأ قلع، منگنز و بوكسيت درجه بالا high-grade bauxite براى آلومينيوم) به مقدار كافى در امريكا يافت نشده اند كه بتوانند جوابگوى نيازهاى صنعتى اين كشور باشند. علاوه بر آن رشد ظرفيت صنعتى همگام با افزايش تقاضا براى بسيارى از مواد معدنى بوده است. معهذا كشورهاى محدودى يافت مى شوند كه از نظر مقدار اصلى و تنوع مواد معدنى فلزى و سوخت هاى معدنى موجود در ايالات متحده همطراز يا حتى نزديك اين كشور باشند.
وفور مواد معدنى براى كمك به توسعه مجموعه پيچيده و عظيم كارخانجات و صنايع آمريكا اهميتى بسزا داشته است.
|