نیکسون در چین نقطه عطفی در تاریخ جهان




وارن آی. کوهن

"این به نفع، نه به ضرر، کشورهای دیگر است زمانی که یک کشور ثبات و شکوفایی به دست می آورد، می تواند صلح را در درون مرزهایش حفظ کند، و آنقدر نیرومند است که نیازی به دعوت خصومت و دشمنی از خارج ندارد. ما از صمیم قلب خواهان پیشرفت چین هستیم، و تا آنجایی که از راه های مسالمت آمیز و قانونی بتوانیم سهم خود را در جلوتر بردن این پیشرفت ادا خواهیم کرد."

سخنان رییس جمهور ایالات متحده تئودور روزولت به نماینده چین، تانگ شائوی، در دسامبر 1908.

وارن آی. کوهن پرفسور برجسته دانشگاه در رشته تاریخ و پرفسور پژوهش های ریاست جمهوری در دانشگاه مریلند، بخش بالتیمور، است. او همچنین محقق ارشد در برنامه آسیا در مرکز بین المللی وودرو ویلسون برای محققین در واشنگتن است. او تاریخ شناس در زمینه روابط خارجی آمریکا و روابط ایالات متحده با آسیای شرقی و همچنین تاریخ چین و منطقه است.



رییس جمهور ریچارد ام. نیکسون، (راست)، در حال قدم زدن روی یک پل در یک منظره کاملا چینی در هانگ چاو، 26 فوریه 1972، با نخست وزیر چین، چو انلایی و خانم پت نیکسون، (عقب، وسط). (©AP/WWP)

پیروزی کمونیست های چین در سال 1949 در جنگ داخلی چین تاثیر بسیار مخربی بر ایالات متحده داشت. در نیمه اول قرن بیستم، سیاست گذاران ایالات متحده، از تئودور روزولت به بعد، طرفدار ظهور یک کشور چین قدرتمند و شکوفا بودند.

آنها تصور می کردند چین با ایالات متحده روابط دوستانه ای خواهد داشت. آنها به یک قرن کار خوبی که در چین انجام داده بودند، رجوع می کردند – از قبیل احداث کالج های مسیحی، که طلایه دار سیستم آموزشی پیشرفته در چین بودند، کمک های مالی بنیاد راکفلر برای برنامه های عمرانی، و کالج پزشکی پکن یونیون، که پزشکان برجسته چین در آن آموزش می دیدند. بسیاری از آمریکایی ها اعتقاد داشتند کشورشان از نهضت چین علیه استعمارگران ژاپنی و اروپایی دفاع و پشتیبانی کرده بود، که با "یادداشت های درهای باز" آغاز شد. در آن زمان اصل موجودیت چین به عنوان یک ملت در سال های 1899 و 1900 به مخاطره افتاده بود و این یادداشت ها از واشنگتن به قدرت های بزرگ ارسال شد. و از همه بدیهی تر اینکه ایالات متحده سردمدار جنگی بود که باعث آزادی چین از تعارض ژاپن در طول جنگ جهانی دوم شد.

روابط ایالات متحده-چین از هم می پاشد

ولی جمهوری خلق چین (PRC)، اعلان شده در اول اکتبر 1949، دوست ایالات متحده نبود، و تعداد کمی از مردم چین با دیدگاهی که آمریکا از نقش تاریخی خود در چین داشت، موافق و هم عقیده بودند. رهبر جدید آنها، مائو زدونگ، نسبت به مقاصد اصلی آمریکا بدگمان بوده و در سال 1946 دستور آغاز برنامه ضدآمریکایی را صادر کرده بود. نیروهای او آمریکایی های ساکن چین را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. یک دیپلمات آمریکایی توسط پلیس در شانگهای مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. سرکنسول آمریکا در موکدن به مدت یکسال تحت بازداشت خانگی قرار داشت. از همه اینها بدتر، مداخله نیروهای کمونیست چین در جنگ کره بر ضد نیروهای سازمان ملل به رهبری ایالات متحده در سال 1950 بود، که قصد داشتند تجاوز کره شمالی به کره جنوبی را متوقف کنند. با در نظر گرفتن اینکه هزاران سربازان چینی و آمریکایی در این جنگ در حال کشتن یکدیگر بودند، حتی کوچکترین شانس برای برقراری روابط عادی دیپلماتیک بین پکن و واشنگتن به کلی از بین رفت.


رییس جمهور ریچارد ام. نیکسون، (وسط)، و بانوی اول پت نیکسون با شهروندان چین روی دیوار بزرگ چین پس از گردش بر روی این بنای تاریخی در نزدیکی پکن، 24 فوریه 1972. منتهی الیه سمت راست وزیر امور خارجه، ویلیام پی. راجرز، ایستاده است. (©AP/WWP)

بیش از 20 سال پس از آن، ایالات متحده و چین به دید دشمن به یکدیگر نگاه می کردند. با اینکه دیپلمات هایشان برخی مواقع در کنفرانس های بین المللی با یکدیگر ملاقات، و گاه و بیگاه مذاکرات در سطح سفیر برگزار می کردند، هیچیک از دو کشور اظهار علاقه ای نسبت به رسیدن به سازش ابراز نکرد. آمریکایی ها کماکان جمهوری چین چیانگ کای شک، که در سرزمین مادری شکست خورده و در جزیره تایوان باقی مانده بود، را به عنوان دولت قانونی کل کشور چین به رسمیت می شناختند. مائو و همکارانش در متهم کردن دولت استعمارطلب آمریکا پافشاری می کردند و از مذاکره در مورد هر مسئله ای به غیر از توقف کمک های ایالات متحده به چیانگ و حمایت از تایوان امتناع می ورزیدند.

در ایالات متحده، چندین عامل، از جمله دشمنی چین، احساسات ضدکمونیستی در داخل کشور که به خاطر جنگ سرد تشدید شده بود، و تبلیغاتی که توسط دوستان آمریکایی چیانگ انجام می شد، مانع از این شد که سیاست گذاران آمریکایی جهت برقراری ارتباط با پکن در سال های 1950 و 1960 تلاش کنند. حقیقتا، با وجود اینکه رییس جمهور دوایت آیزنهاور مخالف منزوی کردن چین بود و اذعان می کرد که این کار اشتباه است، واشنگتن از نفوذ خود جهت ممانعت از ورود جمهوری خلق چین به سازمان ملل استفاده کرد.

ولیکن، در اواسط سال های 1960 آگاهی نسبت به شکاف در روابط چین-شوروی و کاهش احساسات ضدکمونیستی، ناشی از حس ناامیدی که به دلیل جنگ ویتنام در مردم پدید آمده بود، منجر به تغییر دیدگاه آمریکا نسبت به برقراری رابطه با چین شد. رهبران مهم دولتی و دانشگاهی از این دیدگاه حمایت می کردند که سیاست واقع بینانه تر این است که رژیم پکن به عنوان دولت قانونی چین پذیرفته و راه هایی جهت همکاری با آن پیدا شود. آنها دیدگاه "محدود نگه داشتن بدون منزوی کردن" را مطرح کردند. ولیکن، دولت رییس جمهور لیندون جانسون به شدت در باتلاق ویتنام فرو رفته بود، و چینی ها شدیدا درگیر انقلاب بزرگ فرهنگی کارگری بودند. هیچ رابطه ای ایجاد نشد.

تنش ها کاهش می یابد

ریچارد نیکسون، معاون رییس جمهور آیزنهاور و نامزد ریاست جمهوری که در انتخابات سال 1960 شکست خورده بود، از جمله سردمداران آمریکایی بود که احساسات ضدکمونیستی و خصومتش با چین کاملا شناخته شده بودند. او در سال 1968 به عنوان رییس جمهور ایالات متحده انتخاب شد و احتمال کاهش تنش با چین بسیار ضعیفتر از همیشه به نظر می رسید. ولی نیکسون با ارزیابی های مقامات ارشد وزارت خارجه مبنی بر اینکه احتمال دارد چین جهت پایان بخشیدن به جنگ ویتنام و مقابله با قدرت رو به رشد شوروی به آمریکا کمک کند، هم رای بود. نیکسون تشخیص داد که تغییر روحیه مردم آمریکا، و همچنین سابقه بسیار ضدکمونیستی وی، برای او امکان رسیدن به سازش با چین را فراهم می سازد. آهسته، با احتیاط، و بدون متوجه کردن هیچگونه خطری نسبت به امنیت ایالات متحده، دولت نیکسون نشانه های تمایل به بهبود رابطه با چین را ارسال کرد.

زائو انلای، دیپلمات ارشد چین، نیز در راستای حصول همین هدف تلاش کرده بود – گواه این امر دعوت وی از تیم پینگ پنگ ایالات متحده جهت دیدار از چین و مکاتباتش از طریق رهبر پاکستان بود. به تدریج او مائو شکاک را متقاعد ساخت که ایالات متحده دیگر تهدیدی علیه چین نیست و ممکن است در تلاش های چین برای مقاومت در مقابل فشارهای شوروی مفید باشد. موفقیت بزرگ در سال 1971 حاصل شد.

نیکسون، در سخنرانی سالانه اش در کنگره در فوریه 1971، مسئله ضرورت برقراری گفتگو با جمهوری خلق چین را مطرح کرد. او خواستار جایگاهی برای دولت پکن در سازمان ملل شد – بدون به خطر انداختن موقعیت جمهوری چین در تایوان. پیش از آن، به رسمیت شناختن و حمایت از رژیم چیانگ سدی بزرگ بر سر راه ایجاد روابط حسنه و تنش زدایی بین چین مائو و ایالات متحده بود. مائو و چیانگ هر دو بر سر این امر که فقط یک چین وجود دارد پافشاری می کردند، و هیچیک حاضر نبود تسلیم تلاش های آمریکا برای پذیرش دو چین، یکی در سرزمین اصلی و دیگری در تایوان، شود. ولیکن، در سال 1971 نیکسون و مائو بسیار مشتاق به استفاده از یکدیگر بودند، و بر سر فرمول مصالحه جویانه "یک چین، ولی نه الان" به توافق رسیدند. در واقع، نیکسون و مشاور امنیت ملی او، کیسینجر، با در نظر گرفتن درک شان از ارزش استراتژیک روابط بهبود یافته با پکن، حاضر بودند خیلی بیشتر از اینها در مورد این مسئله به مائو امتیاز بدهند. یافتن یک شریک در مبارزه علیه جماهیر شوروی از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار بود.

در ژوئیه 1971، دنیا متوجه شد که کسینجر از یک ماموریت سری به چین بازگشته است. نیکسون اعلام کرد که او، رییس جمهور ایالات متحده، دعوت دیدار از چین را پذیرفته است. در ماه اوت و سپتامبر، برای اولین بار، ایالات متحده از حضور نماینده پکن در شورای امنیت سازمان ملل حمایت کرد و در عین حال از تلاش های چین تایپه جهت حفظ کرسی اش در شورای امنیت به شکل ظاهری حمایت کرد. پیشنهاد آمریکا در مورد دادن کرسی به نمایندگان هر دو کشور شکست خورد، که به خاطر تصمیم کیسینجر درباره انتخاب همان زمان برای سفر به چین بود. پیشنهاد آلبانی جهت جایگزین کردن نماینده پکن توسط نماینده تایپه به راحتی پذیرفته شد. این یکی از کم دردسرترین شکست های دیپلماتیکی بود که ایالات متحده تا کنون متحمل شده بود. واشنگتن یک قدم به سیاست یک-چین نزدیکتر شده بود.

دیدار رییس جمهور

در فوریه 1972، نیکسون به چین پرواز کرد. در آنجا موفق به انجام ملاقات حضوری با مائو زدونگ شد. بینندگان حیرت زده تلویزیون در سرتاسر جهان نیکسون را در حالیکه سرگرم تماشا و تشویق هنرمندان چینی در یک باله چینی پر از تبلیغات کمونیستی بود، مشاهده می کردند. این حقیقتا یک نیکسون جدید و یک رابطه جدید با چین بود.

در اعلامیه رسمی مشترکی که در پایان دیدار یک هفته ای نیکسون از چین صادر شد، کاملا روشن بود که مقاومت مشترک در مقابل شوروی چیزیست که دو طرف را به یکدیگر نزدیک کرده است. مخالفت آنها با "سلطه طلبی" در آسیا و منطقه پاسیفیک استناد آشکاری بود به نفوذ مسکو در منطقه. از طرفی دیگر، تایوان کماکان مانع اصلی بر سر راه روابط عادی دیپلماتیک، "عادی سازی رابطه"، بود. آمریکایی ها ادعای چین در مورد اینکه تایوان بخشی از چین است را به رسمیت شناختند، ولی تصریح کردند مایلند این مسئله از راه های مسالمت آمیز حل و فصل شود. نیکسون به درخواست های چین برای خروج نیروهای آمریکایی از تایوان از راه متعهد ساختن ایالات متحده به خروج نهایی نیروهایش و تعهد به انجام این کار به شکل تدریجی و همگام با کاهش تنش ها در منطقه (ویتنام) پاسخ داد. در عین حال، او و کیسینجر به دنبال این بودند تا نگرانی های پکن در مورد جایگزین شدن نیروهای آمریکایی در تایوان توسط نیروهای ژاپنی را کاهش دهند. او به سران چین اطمینان داد که ایالات متحده از استقلال تایوان حمایت نخواهد کرد و تعهد کرد که اقدامات لازم و مورد نظر چینی ها را پس از انتخاب مجددش به عنوان رییس جمهور بردارد.

ایالات متحده توسط معاهده ای که در سال 1954 عقد شده بود، موظف به دفاع از تایوان بود. شرکت های آمریکایی میلیاردها دلار در این جزیره سرمایه گذاری کرده بودند. نظر سنجی های افکار عمومی نشان می داد که مردم آمریکا حاضر به رها کردن مردم تایوان، دوستان، و هم پیمان ها و سپردن آنها به کمونیست ها نبودند. با این وجود، دولت نیکسون آمادگی این را داشت که معاهده دفاع از تایوان را منسوخ کند، و حاضر بود در مورد اینکه مردم جزیره می توانند در کوتاه مدت از خود دفاع کنند و در بلندمدت نیز یک راه حل مسالمت آمیز پیدا خواهد شد، قمار کند.

عادی سازی رابطه

در سال 1973، چین و ایالات متحده "دفاتر رابطه ای" را، که فقط در اسم با سفارتخانه فرق دارد، در پایتخت های یکدیگر افتتاح کردند. ولیکن عادی سازی رابطه به خاطر بحران واترگیت که نهایتا باعث رسوایی نیکسون و وادار کردن وی به استعفا از مقام ریاست جمهوری شد، به تاخیر افتاد. با این وجود، جانشین های وی نیز متعهد به عادی سازی رابطه با چین بودند، که در سال 1979 حاصل شد. تبادل سری اطلاعات نظامی درباره اقدامات شوروی، که در سال 1971 توسط کیسینجر آغاز شد، هیچگاه متوقف نشده است.

باز کردن درهای چین توسط نیکسون تغییر بسیار مهمی را در توازن قدرت در جنگ سرد به وجود آورد. اتحاد ضمنی بین ایالات متحده و جمهوری خلق چین، که بر ضد قدرت ظاهرا رو به رشد شوروی بود، نگرانی های چین را در مورد حمله احتمالی شوروی از بین برد و آمریکایی ها را مقدور ساخت تا نیروی نظامی خود را در اروپا متمرکز کنند – در حالیکه شوروی کماکان با دشمنانش در شرق و غرب روبرو بود، که اکنون با یکدیگر بر ضد مسکو همکاری می کردند. این یک نقطه عطف بسیار بزرگ در تاریخ جهان بود و نهایتا منجر به فروپاشی جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد شد. و در سال 1979، معاون رییس جمهور ایالات متحده، والتر ماندیل، به پکن سفر کرد و در آنجا سخنان تئودور روزولت در سال 1908 را تکرار کرد تا دوباره این اعتقاد راسخ، که یک چین قدرتمند – و احتمالا دوست – در راستای منافع آمریکا است را دوباره نشان دهد.




نقطه نظرات ابراز شده در این مقاله لزوما منعکس کننده دیدگاه ها و سیاست های دولت ایالات متحده نیستند.