پدیده جهانی فوتبال، فردی آدو، می گوید پس از مهاجرت او و خانواده اش از کشور غنا به ایالات متحده در سن هشت سالگی، به خاطر کمک دوستان و همکلاسی هایش بود که وی توانست خودش را با شرایط زندگی در آمریکا سازگار کند، و رهنمودهای مادرش باعث شد تا تحصیلاتش را، حتی زمانیکه یک قرارداد حرفه ای زودهنگام به او پیشنهاد شده بود، از یاد نبرد.
آدو وقفه ای در تمرینات روزانه اش با تیم دی سی یونایتد در واشنگتن دی سی به وجود آورد تا با مایکل جی باندلر، نویسنده دفتر برنامه های اطلاعات بین المللی وزارت امور خارجه ایالات متحده، درباره زندگی و موفقیتهایی که کسب کرده گفتگو نماید.
به راحتی می توان گفت که فردی آدو یک نوجوان معمولی آمریکایی نیست. متولد شده در بندر تما در کشور غنا، هزاران کیلومتر دورتر از محل سکونت فعلی اش در نزدیکی واشنگتن دی سی، فردی تبدیل به یک چهره نامدار ملی، به عنوان جوانترین بازیکن حرفه ای فوتبال ایالات متحده، شده است.
در سال 1997، زمانی که فردی هشت ساله بود، خانواده اش برنده لاتاری گرین کارت شد، که به آنها حق اقامت در ایالات متحده را می داد. (تحت طرح لاتاری دایورسیتی ویزا، ایالات متحده سالانه 50.000 اجازه اقامت دائم به افراد متقاضی از کشورهایی که از لحاظ تاریخی مهاجرین کمی به ایالات متحده داشته اند، اعطا می کند.) فردی، برادر کوچکترش فرو، و پدر و مادرش به حومه واشنگتن دی سی آمدند. (پدرش کمی پس از این ماجرا خانواده را ترک کرد.)
مادر فردی مصمم بود زندگی بهتری برای پسرانش ایجاد کند و مطمئن شود که بهترین تحصیل ممکن را به دست آورند. در مدرسه، همکلاسی های فردی به سرعت دریافتند که این شاگرد تازه وارد از آفریقا ذاتا یک ورزشکار است. طولی نکشید که وی به یکی از تیمهای محلی پیوست. مربی اش با تحسین فراوان می گوید، غرائز وی "خارج از تصور و خارق العاده" بود.
در سن 10 سالگی، فردی جهت شرکت در یک دوره مسابقات فوتبال برای بازیکنان زیر 14 سال به ایتالیا سفر کرد. او برای تیمی بازی می کرد که توسط برنامه توسعه کمیته المپیک ایالات متحده اسپانسر می شد. تیم وی قهرمان مسابقات شد، و فردی به عنوان "ارزشمندترین بازیکن" شناخته شد.
این آغاز ماجرا بود. طولی نکشید که تقاضاهای مصرانه برای بازیکن "حرفه ای شدن" فردی شروع شد. ولی مادرش، که در آن ایام دو شیفت در روز در دو فروشگاه کار می کرد، مقاومت به خرج داد – البته علیرغم اینکه حرفه ای شدن پسرش می توانست امنیت مالی خانواده را تامین کند. هر چند، وقتی فردی 13 ساله شد، مادرش کمی نرم گردید و به وی اجازه داد به برنامه شبانه روزی فدراسیون فوتبال زیر 17 سالگان ایالات متحده در فلوریدا بپیوندد – البته با این شرط که او بتواند در حین بهبود مهارتهای ورزشی اش به تحصیل نیز ادامه دهد. فردی امکان این را یافت تا با بهترین بازیکنان نوجوان فوتبال کشور بازی و تمرین کند، و تحصیلات دبیرستانی اش را با سرعت بیشتری به اتمام رساند.
سپس، در ژانویه 2004، او به تیم دی سی یونایتد پیوست؛ یکی از تیمهای حرفه ای لیگ برتر فوتبال. چند ماه بعد، پیش از تولد 15 سالگی اش، فردی دبیرستانش را تمام کرد و دیپلمش را گرفت. وقتی برای اولین بار به همراه تیمش در ژوئن 2004 به میدان رفت، او جوانترین ورزشکاری بود که طی بیش از یک قرن گذشته برای یک تیم حرفه ای ایالات متحده در یکی از ورزشهای اصلی بازی کرده است.
امروز، در سن 16 سالگی، فردی یکی از پایه های اصلی تیمش است. اخیرا، فردی، یک نوجوان زودرس و تنومند، تجربیاتش را درباره آمدن به یک کشور جدید و درسهایی که آموخته با ما در میان گذاشت.
فردی در حال استراحت حین تمرین با تیم ملی زیر 17 سالگان ایالات متحده، 18 مارس 2003 (عکس از استیو نسیوس، AP/WWP).
سوال: سازگاری با یک کشور جدید، یک شهر جدید، یک خانه جدید، یا یک مدرسه جدید کار آسانی نیست. چگونه خود را وفق دادید؟
جواب: دوستان. فقط دوستان. وقتی مدرسه را شروع کردم، همکلاسی هایم بلافاصله مرا در میان خودشان پذیرفتند، و در همه چیز به من کمک کردند. من زبان انگلیسی را خیلی خوب بلد نبودم – و اصطلاحات را نیز – ولی آنها به من کمک کردند. کمک آنها همه چیز را برای من آسانتر ساخت. هر روز با اشتیاق تمام منتظر رفتن به مدرسه می شدم. ولی این را هم باید بگویم که وقتی به اینجا آمدم، از آب و هوای اینجا متنفر بودم. خیلی سرد بود! من هم که از آفریقا آمده بودم، جایی که هوا همیشه گرم است! در اینجا، هوا آنقدر سرد بود که برف می بارید. هیچ کودکی هم در خیابان بازی نمی کرد، درست خلاف آنچه که در غنا می بینید. ولی دوستانم به من کمک کردند تا با این مشکلات کنار بیایم. آنها به منزلمان می آمدند؛ مرا با خود به خانه هایشان می بردند؛ در آنجا بازی می کردیم و خیلی به ما خوش می گذشت.
سوال: تو به یک مدرسه دولتی در حومه واشنگتن رفتی. این دوران چگونه بود؟
جواب: بچه ها رفتار بسیار دوستانه ای با من داشتند. در واقع، بیشتر از این حرفها بود. آنها مجذوب من شده بودند. بچه ای که از آفریقا به اینجا آمده – چیزی که اصلا ندیده بودند و به آن عادت نداشتند. آنها به طرف من کشیده می شدند، و یک عالمه سوال از من می کردند. این مسئله کاملا به ایجاد ارتباط با آنها کمک می کرد.
سوال: پس این یک تجربه آموزنده برای هر دو طرف بود؟
جوال: در واقع، به من گفتند که در کلاس سوم پروژه ای درباره کشور غنا اجرا کردند.
سوال: و تو از چه کلاسی به اینجا آمدی؟
جواب: از کلاس چهارم.
سوال: نظرت درباره ورزش چیست؟ در ابتدا چگونه وارد تیم و عضو آن شدی؟
جواب: دوستانی که راجع به آفریقا و غنا یک عالمه از من سوال می کردند، همانهایی بودند که در زنگ تفریح فوتبال هم بازی می کردند. من هم پریدم توی گروه و شروع به بازی کردم. به نظر آنها بازی من خیلی خوب آمد. یکی از آنها به خانه رفت و با والدینش درباره من صحبت کرد. آنها با والدینم تماس گرفتند و از من خواستند تا در یک دوره مسابقات فوتبال به عنوان "بازیکن میهمان" در تیمشان بازی کنم. شخصی که بر مسابقات نظارت می کرد مربی یکی از تیمهای زیر 11 سال بود، تیم پوتاماک کوگرز (در حومه واشنگتن). او از من خواست به تیمش بپیوندم، و با مادرم تماس گرفت. در آن زمان، می بایستی 250 دلار می پرداختید تا عضو تیم شوید، ولی او از دریافت شهریه صرفنظر کرد. او هر روز به دنبالم می آمد و من را به تمرینات می برد.
سوال: چی شد که در ایتالیا بازی کردید؟
جواب: بهترین بازیکنها از تیمهای ایالتهای سواحل شرقی (ایالات متحده) را برای تشکیل یک تیم واحد به دور هم جمع کردند. ما به اردوگاه تمرینی رفتیم، و از آنجا به ایتالیا – تا نماینده ایالات متحده در یک دوره مسابقات بین المللی باشیم. این دوره مسابقات مخصوص پسران زیر 14 سال بود. من 10 سالم بود.
سوال: و در آنجا بود که شخصی شما را به عنوان یکی از استعدادهای آینده کشف کرد؟
جواب: مادرم مایل نبود به ایتالیا بروم. فکر می کرد برایم مشکل خواهد بود. در آن زمان، او در دو جای مختلف کار می کرد – به عنوان فروشنده در دو فروشگاه بزرگ. نمی دانم چرا به خاطر پولی که به من پیشنهاد شده بود اصلا خوشحال نشد. ولی این عمل مادرم کاملا نشان دهنده شخصیتش بود. او خیلی به من اعتقاد داشت. (از نتیجه کار معلوم است که تصمیم مادرش درست بود. تیم فردی قهرمان مسابقات شد، و او به عنوان "ارزشمندترین بازیکن" شناخته شد. پس از آن، مقامات فوتبال حرفه ای ایتالیا قرارداد بسیار سخاوتمندانه ای به او برای بازی در ایتالیا پیشنهاد کردند، ولی مادرش اجازه نداد این قرارداد را بپذیرد.)
سوال: به نظر من ورزش به انسان یاد می دهد چگونه از پس مشکلات زندگی برآید و چگونه موفق شود.
جواب: بله. با ورزش کردن خیلی چیزها یاد می گیرید. اول از همه، کمکتان می کند دوست پیدا کنید. همچنین، به غیر از استفاده از ورزش برای گرفتن بورسیه جهت ادامه تحصیل، ورزش به شما یاد می دهد چگونه با آدمهای مختلف در شرایط متفاوت رفتار کنید. بازی کردن در یک تیم آنقدرها هم که فکر می کنید آسان نیست. برخی مواقع، وقتی تیمتان در حال باخت است باید سعی کنید راهی برای پیروز شدن، راهی برای موفقیت، پیدا کنید. تمام چیزهایی که یاد می گیرید، هرچند کوچک، بهتان کمک می کند راهی برای موفقیت در زندگی پیدا کنید. به نظر من که اینجوری است.
سوال: راجع به یکی دو مشکلی که با در طی این مسیر مواجه شدی برایم بگو، چالشهایی که می بایستی حسابی سعی و تلاش کنی.
جواب: بدیهی است که ورزش کردن و سر کلاس رفتن در آن واحد کار آسانی نیست.
سوال: درسهایت را سریعتر به اتمام رساندی.
جواب: دقیقا. ولی کار آسانی نیست. به جایی می رسید که می گویید، "دیگر نمی توانم تمام وقت فقط روی ورزش تمرکز کنم." باید روی انجام تکالیف مدرسه هم تمرکز کنید. ایجاد تعادل کار بسیار سختی است؛ واقعا سخت است. ولی می دانید، وقتی که باید به تمرین بروید، می روید. کارهایی را که باید انجام دهید، انجام می دهید. پس از تمرین، دیگر راجع به ورزش فکر نمی کنید. تمرکزتان را متوجه تکالیف مدرسه می کنید. در بلند مدت، این کار نتیجه خوبی دربر دارد.
سوال: راجع به بازی کردن در کنار افرادی که پنج یا 10 سال از آنها جوانتر هستید صحبت کنید – بازیکنان، مربی ها و مدیرهای تیم. درباره احترامی که به شما می گذارند صحبت کنید.
جواب: می دانید داستان از چه قرار است؟ وارد می شوید، 14 سالتان است، هنوز خودتان را به اثبات نرسانده اید، هنوز هیچ کاری نکرده اید، و اینهمه جار و جنجال رسانه ای در اطرافتان به راه می افتد. واقعا تجربه آموزنده ای بود. می بایستی دهانم را بسته نگاه دارم و در تمرینات خیلی تلاش کنم، تمام وظائف "بازیکن تازه کار" بودن را به خوبی انجام دهم – که معنی اش حمل کردن توپهای فوتبال، یخدانها، و بقیه چیزها بود، و برای تیم هم سخت تلاش کنم. با گذشت زمان، به خاطر چیزهایی که در مصاحبه ها گفتم، احترام دیگران را به دست آوردم – چیزهایی که درباره تیم گفتم و انجام هر کاری که برای کمک به تیم و پیشرفت تیم لازم است. آنها این مطالب را خواندند، و حیرت زده می گفتند، "عجیب است، مثل اینکه این بچه در کارش بسیار جدی است! اینجا نیامده که فقط سرش را گرم کند!" با مرور زمان، بالاخره به شما علاقه پیدا می کنند، و احترام بیشتری به شما می گذارند. همچنین، وقتی که وارد زمین بازی می شوید و نتایج خوبی از خودتان نشان می دهید، احترام هم تیمی هایتان را هم به دست می آورید.
سوال: حالا که دبیرستان را تمام کرده اید، و در آینده نزدیک کلی فوتبال در پیش رو دارید، اهدافتان چیست؟
جواب: مسلما ادامه تحصیل در کالج و گرفتن مدرکم. این کار برایم مهم است، و برای مادرم هم بسیار اهمیت دارد. می خواهم این کار را برای او انجام دهم – و بدیهی است که برای خودم نیز. صبر می کنم به سن 18 سالگی برسم و بعد کالج را شروع کنم، و بعد از آن ببینم چه کاری مایلم بکنم.
سوال: منظورتان این است که ببینید چگونه بین ورزش و تحصیلات عالی تعادل ایجاد کنید؟
جواب: دقیقا.
سوال: تیمتان در واشنگتن دی سی، دی سی یونایتد، در فعالیتهای اجتماعی و محلی به شکل بسیار فعالانه ای مشارکت دارد. آیا شما هم در این فعالیتها شرکت می کنید؟
جواب: بله، البته. مردم به ما با دیده احترام می نگرند، و هر چه موفقتتر باشید، همانقدر هم باید بیشتر به جامعه تان کمک کنید، زیرا اگر به خاطر جامعه تان نبودید، شما هم اصلا وجود نداشتید.
سوال: به نظر شما چه پیام مناسبی به نوجوانانی مانند خودتان – در سرتاسر دنیا – درباره تلاش برای رسیدن به یک هدف یا تحقق یک رویا می توان داد؟
جواب: خواهم گفت که مطمئن باشید رسیدن به هدفتان کار آسانی نخواهد بود. مشکلات زیادی بر سر راهتان خواهد بود که ممکن است شما را از مسیر اصلی منحرف کند. سختی های زیادی را می بایست تحمل کنید. برخی روزها به خود خواهید گفت، "واقعا نمی توانم این کار را انجام دهم، نمی خواهم به این کار ادامه دهم." ولی، می دانید چیه؟ می بایستی ایستادگی کنید و مقاومت به خرج دهید. و باید به راهنمایی افرادی که برایتان مهم هستند، گوش کنید. آنها همیشه به شما کمک خواهند کرد و در کنارتان خواهند بود. ناامید نشوید. فقط ناامید نشوید و تلاشتان را بکنید – و بالاخره روزی می رسد که موفق خواهید شد.
|